جدول جو
جدول جو

معنی ایک - جستجوی لغت در جدول جو

ایک
نام ولایتی است از ولایات فارس، (برهان)، ولایتی است بپارس معرب آن ایج است و از آنجا است مولانا عضد ایجی، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ایج و رجوع به ایگ و ایج و ایچ شود
لغت نامه دهخدا
ایک
شرارۀ آتش، (هفت قلزم) (ناظم الاطباء)، کوتاه: حافر ایل، سم کوتاه اطراف، بلند (از اضداد است) : قف ایل، پشتۀ درشت بلند، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایک(اِ تِ)
انبوه و درهم شدن درخت پیلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آب منی در زهدان. آب نر در زهدان، آوندشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آوند شیر ستبر
لغت نامه دهخدا
ایک
بیشه
تصویری از ایک
تصویر ایک
فرهنگ لغت هوشیار
ایک
نشانه ی تصغیر در زبان تبری این لفظ در جایگاه پسوند، معنی
فرهنگ گویش مازندرانی
ایک
یک، یکی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کَ)
نام یکی از ماههای مغولی و در زبان ترکی امروزی بمعنی عصر و پسین. (یادداشت بخط مؤلف) : در تاریخ دوشنبه دویم ایکندی آی لوییل موافق سلخ صفر سنۀ احدی و سبعین... (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نام قدیم قونیه، (حاشیۀ ایران باستان ص 1000) : پس از آن یونانی ها خنده کنان به چادرهای خود برگشتند و کوروش از اینجا بیست فرسنگ در سه روز پیموده به ایکونیوم آخرین شهر فریگیه رسید، (ایران باستان ج 2 ص 1000)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
معرب از ترکی (ایکی). دوقروشی، برابربا دوریالی، دو قرانی. (از النقود العربیه ص 166)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
درختان باهم پیچیده یا بیشۀ درختان کنار و پیلو. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). مرغزار. ج، ایکات. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
رجوع به ایگر و دزی ج 1 ص 46 شود
لغت نامه دهخدا
آلتی مانند چنگ است با این فرق که ملاوی ایکری چوب و از آن چنگ ریسمان است و بر روی ایکری چوب پوشانند و بر روی چنگ پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکار
تصویر ایکار
پر کردن خنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاکو
تصویر ایکاکو
لاتینی تازی گشته شفتک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاکیا
تصویر ایکاکیا
لاتینی تازی گشته شفتک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکی دنیا
تصویر ایکی دنیا
ترکی تازی گشته ازگیل ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکه
تصویر ایکه
درختان در هم، بیشه کنار وروفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاد
تصویر ایکاد
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکل
تصویر ایکل
خیار شنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکر
تصویر ایکر
یونانی تازی گشته سوسن زرد وچ (وج تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکس
تصویر ایکس
نام حرف بیست و چهارم الفبای فرانسه، حرفی که در معادلات ریاضی نشان دهنده مجهول است، مجازاً عنوانی برای شخص یا چیزی که مشخصاتش معلوم نیست
فرهنگ فارسی معین
یک سیلابی، یک املا
دیکشنری اردو به فارسی
پهلو گذاشتن، کنار بگذارید
دیکشنری اردو به فارسی
یک ساعته، یک ساعت
دیکشنری اردو به فارسی
به طور تک هجایی، در یک کلام
دیکشنری اردو به فارسی
نگاه سریع انداختن، نگاهی بینداز
دیکشنری اردو به فارسی
به طور هم زمان، در عین حال
دیکشنری اردو به فارسی
هفت روزه، یک هفته
دیکشنری اردو به فارسی
یکبار مصرف، یک بار استفاده
دیکشنری اردو به فارسی
یک چرخه سوار، یک دوچرخه سوار
دیکشنری اردو به فارسی
دور هم جمع شدن، برای جمع شدن در یک مکان
دیکشنری اردو به فارسی
نگاه اجمالی انداختن، یک نگاه اجمالی
دیکشنری اردو به فارسی
مشابه، همان
دیکشنری اردو به فارسی
وابسته به یکدیگر، وابسته به هم
دیکشنری اردو به فارسی
اشعه ایکس گرفتن، اشعّۀ ایکس
دیکشنری اردو به فارسی