جدول جو
جدول جو

معنی ایرانشناس - جستجوی لغت در جدول جو

ایرانشناس(تَ)
دانشمندی غیرایرانی که در باب ایران و ایرانیان تحقیق و تتبع کند. (فرهنگ فارسی معین) ، سر کوی مطلوب. (برهان). سر کوی محبوب. (از ناظم الاطباء) ، حسرت خانه، مجازاً، دنیا. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مأوای معشوق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایران ناز
تصویر ایران ناز
(دخترانه)
موجب فخر و مباهات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
دانشمند و نویسنده ای (معمولاً غیر ایرانی) که در مورد اوضاع جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران اطلاعات کامل داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
دانش معرفت به احوال ایران و ایرانیان. (فرهنگ فارسی معین). رشتۀ تحقیقات فنی و علمی مربوط به ایران. (ایران باستان ص 24)
لغت نامه دهخدا
ابن تورانشاه پنجمین پادشاه از سلسلۀ سلاجقۀ کرمان، پسر تورانشاه بعد از پدر در سال 490 هجری قمری به سلطنت نشست، اما بسبب اشتغال به مناهی و تمایل به الحاد و زندقه علما او را تکفیر نمودند و فتوی به قتلش دادند، و عوام بردسیر بر او شوریده یکی از خاصان او را که کابلیمان نام داشت و موجب تشویق او بکفر و الحاد بود بکشتند، و او خود از بردسیر به بم گریخت، اما مردم بم به پیشواز او رفته ابتدا همراهانش و سپس خود او را هلاک کردند، مدت سلطنت او 5 سال بود و بعد از او پسرعمش ارسلانشاه بسلطنت نشست، (از دائرهالمعارف فارسی)، میهمان، اما میهمان طفیلی که برفاقت یاران و دوستان بجایی برند یا خود بی آنکه او را طلبیده باشند برود، (برهان) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم)، طفیلی که همراه میهمان آید، (غیاث اللغات) :
اگر کشته گردد بدست تو گرگ
تو باشی بروم ایرمانی بزرگ،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1463)،
دل دستگاه تست بدست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان،
خاقانی،
بس وحش خانه ایست کاندروی
همدمی ایرمان نمی یابم،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 292)،
زین شهر دورنگ نشکنم دل
کو را دل ایرمان ببینم،
خاقانی،
بدخواه تو ز خانه هستی چو رفت گفت
جاوید زی تو خانه خدا کایرمان برفت،
رفیع الدین لنبانی،
، شخصی که بی رضا در خانه یا ملک کسی فرود آید، (برهان) (مؤید الفضلا) (جهانگیری)، آن بود که شخصی را بی رضا و رغبت او جایی برند یا کسی را بی رضای کسی در خانه خداوند فرود آرند، (صحاح الفرس)، ندامت و پشیمانی، (برهان) (هفت قلزم) (مؤیدالفضلا)، حسرت و ندامت، (غیاث اللغات)، عاریت، (برهان) (هفت قلزم) (غیاث اللغات)، کنایه از دنیا، (انجمن آرا) :
همی بایدت رفتن آخر گرفتم
که بس دیر مانی در این ایرمان،
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
دهی است مرکز دهستان تیکلوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، دارای 450 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، توتون و حبوبات است و نام قدیم آن میرزا ایرانشاه بود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام آتشی که ایرانیان پس از مهاجرت از ایران به هند در سنجان (گجرات) برافروختند، طبق روایت این آتش از ایران برده شده، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایران شناس
تصویر ایران شناس
دانشمندی غیر ایرانی که در باب ایران و ایرانیان تحقیق و تتبع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایران شناسی
تصویر ایران شناسی
دانش معرفت با حوال ایران و ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار