جدول جو
جدول جو

معنی ایداس - جستجوی لغت در جدول جو

ایداس
(اِ تِ قَ)
رویانیدن زمین گیاه را چنانکه بپوشد روی آنرا، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، پوشیده شدن زمین به نبات، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایداج
تصویر ایداج
در دورۀ ایلخانان، مامور وابسته به سررشته داری قشون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایداع
تصویر ایداع
به ودیعت گذاشتن مالی در نزد کسی، ودیعه گذاشتن، سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، چیزی را دیدن و احساس کردن، صدا را شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِنْ)
بر مساس و بسودن اندام قادر گردیدن زن و سودن، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بانگ برزدن بر شتر، (از ’وده’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، فرزند نرینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، من یطل ایر ابیه ینتطق به، ای کثر اخوته، اشتد ظهره، (منتهی الارب)، کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد، (ناظم الاطباء)، باد صبا، (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کوتاه گردانیدن چیزی، (از ’ودن’)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
اصلاح کردن میان آنها و الفت دادن، (از ’ادم’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، الفت و وفق دادن، (از اقرب الموارد)، الفت افکندن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ لَ)
باریدن آسمان، (از ’ودق’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زرد شدن برگ درخت، (از ’ورس’) (منتهی الارب) (آنندراج)، زرد شدن برگ درخت پس از آنکه بجایی رسیده باشد، (تاج المصادر بیهقی) : اورس الرمث، زرد شد برگهای رمث پس از رسیدگی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ودیعت نهادن به کسی و پذیرفتن از کسی ودیعت را، هو من الاضداد، (از ’ودع’) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، حفاظت مال خود را به دیگری سپردن، (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا، (منتهی الارب) (آنندراج)، اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ زَ)
به مهمانی خواندن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ حَ)
هلاک گردیدن، (از ’ودی’) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، هلاک شدن، (منتهی الارب)
یاری دادن، (از ’ادی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در دل افکندن ترس، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، بیم در دل گذاشتن، (المصادر زوزنی)، مرگ فرا رسیدن، (منتهی الارب)، یقال: اودی به الموت، ای ذهب به، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، فرا رسیدن مرگ کسی را، (ناظم الاطباء)، پوشیده شدن مرد از سلاح، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، (از ’ی دی’) احسان و نیکوی دیدن از کسی، بدین معنی مثال یایی است، (ناظم الاطباء)، انعام شدن بر کسی، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به کنایه سخن گفتن، (از ’ول س’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
رفتن مال و کم شدن آن، (از ’وک س’) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، زیان کردن، (تاج المصادر بیهقی)، زیان زده شدن مرد در تجارت، (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دیدن چیزی و دانستن آن را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)، و منه: آنست منه رشداً، ای علمته، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سدس، زره محکم، جماعت. دودمان. قبیله: الحمد ﷲ الذی اختار محمداً صلی اﷲ علیه و آله و سلم من خیر اسره. (تاریخ بیهقی ص 298) ، گروه مردم از خویش و اقارب، نزدیکان مرداز قوم وی. خویشاوندان. ج، اسر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لدیس بمعنی فربه یا شتر مادۀ بسیارگوشت. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به لدیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاه رویانیدن زمین. (منتهی الارب). رویانیدن زمین اندکی از گیاه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
صاحب شتران سدس شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قیاس.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بی ترس و شجاع و زیرک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به علف خشک رسیدن، اصلاح درخت خرما و زراعت خود، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به ائتبار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکداس
تصویر اکداس
جمع کدس، خرمن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداع
تصویر ایداع
گرو نهادن، گرو پذیرفتن، سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاس
تصویر ایلاس
گواژه زدن (گواژه کنایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداء
تصویر ایداء
قوت دادن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداج
تصویر ایداج
ترکی سر رشته دار یکی از ماءموران وابسته بسر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداح
تصویر ایداح
گرویدن، خستویی به خواری، گردن نهادن، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماس
تصویر ایماس
بر ماسیدن پر ماسیدن (دست مالیدن به چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس و الفت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، دمسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسداس
تصویر اسداس
جمع سدس
اسداس در اخماس زدن: شش در پنج زدن، قمار کردن، حیله کردن
فرهنگ فارسی معین