جدول جو
جدول جو

معنی ایجاب - جستجوی لغت در جدول جو

ایجاب
اقتضا کردن، در علم حقوق لازم کردن بیع، پذیرفتن، مقابل سلب، در علم منطق حکم به ثبوت محمول برای موضوع
تصویری از ایجاب
تصویر ایجاب
فرهنگ فارسی عمید
ایجاب
(اِ تِ نَ)
فرض کردن، (منتهی الارب) (آنندراج)، کم کردن عطیه را، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایجاب
فرض کردن، لازم گردانیدن
تصویری از ایجاب
تصویر ایجاب
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاب
واجب کردن، لازم گردانیدن، پذیرفتن، طرف عقد واقع شدن
تصویری از ایجاب
تصویر ایجاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
کوتاه کردن سخن، اختصار و کوتاهی کلام، در علوم ادبی در معانی، آوردن معنی بسیار در لفظ اندک، مختصر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
به شگفت آوردن کسی را، عجیب دانستن و به شگفت آمدن، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفریدن، هست کردن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لا)
بشگفت آوردن کسی را: اعجبه، بشگفت آورد آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به شگفت آوردن. (آنندراج). بتعجب آوردن کاری کسی را. (از اقرب الموارد). بر چیزی تعجب آوردن و عجب دانستن. (منتخب از غیاث اللغات). بشگفتی افکندن. (یادداشت بخط مؤلف) : ’فاشار علیهم عروه... ان یسمعوا کلام بدیل، فان اعجبهم قبلوه و الا ترکوه’. (امتاع الاسماع مقریزی). قال وکیع: لایعجبنا بیعها (ای بیعالقرآن) . (المصاحف سجستانی)، گنگ. (منتهی الارب). بمعنی گنگ نیز آمده است. (آنندراج) (از منتخب و غیره از غیاث اللغات). یقال: رجل اعجم و قوم اعجم. (منتهی الارب). بسته زبان. (مهذب الاسماء). آنکه برسخن قادر نباشد. (آنندراج). آنکه سخن گفتن نتواند. (یادداشت بخط مؤلف). و در ’الفحل الاعجم حری ان یکون مئناثاً’، مراد اخرس است که بواسطۀ علتی که در دهان دارد آواز از آن برنیاید. (از اقرب الموارد)، خلاف عرب. (منتهی الارب). آنکه از عرب نباشد هرچند بزبان غیر عرب سخن فصیح تواند گفتن. (از اقرب الموارد). لسان اعجم و کتاب اعجم، ای اعجمی. (منتهی الارب). ج، اعجمون، اعاجم و ’لسان اعجمی’ و ’رجل اعجمی’ منسوب بدان است از باب انتساب شی ٔ بنفس بجهت مبالغه. و مفرد و جمع در وی یکسان است. یقال: رجل اعجم و قوم اعجم. مؤنث: عجماء. ج، عجم، اعاجم. (از اقرب الموارد)، موج که دم نزند وآواز آن شنوده نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موج که آب نیفشاند و آواز ندهد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رجب و رجب، بمعنی ماه قبل از شعبان و بعد از صفر، فروگذاشتن، ناقه را با بچه گذاشتن. (منتهی الارب). فروگذاشتن اشتربچه با مادر. (تاج المصادر بیهقی) ، مهلت دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
بزرگ داشتن. تعظیم کردن
لغت نامه دهخدا
ثبوتی، مقابل سلبی، منسوب به ایجاب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نجبه، گرامی گوهران. (از منتهی الارب). و رجوع به نجبه شود.
- سلالهالانجاب، نسل گرامی گوهران، فرزند گرامی گوهران. (از یادداشت مؤلف) ، اجرا شدن. عمل شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرامی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نجیب شدن. (از اقرب الموارد) ، اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج) :
صائب چه فارغند ز اندیشۀ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایجاذ
تصویر ایجاذ
مضطر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراب
تصویر ایراب
رسیدن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثاب
تصویر ایثاب
بر جهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاح
تصویر ایجاح
راه پیدایی، شاش گرفتن، فرو هشتن پرده، به سنگ خوردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجار
تصویر ایجار
به سلاک دادن، پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
جمع عجب، شگفتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجابی
تصویر ایجابی
هایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاب
تصویر ارجاب
ترسیدن، بزرگداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
کوتاه کردن سخن، یکی از فنون بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفریدن و هست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاب
تصویر انجاب
گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجال
تصویر ایجال
ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاف
تصویر ایجاف
شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاع
تصویر ایجاع
بدرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
((ا ِ))
به شگفت آوردن، متعجب شدن، شگفتی، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاع
تصویر ایجاع
به درد آوردن، دردمند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
مختصر و کوتاه کردن، کوتاه گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
بوجود آوردن، آفریدن، آفرینش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاب
تصویر انجاب
جمع نجیب، پاک نژادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفرینش، برپایی، گشایش، ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
اثباتی
متضاد: سلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اختراع
دیکشنری اردو به فارسی