انجاب انجاب گرامی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نجیب شدن. (از اقرب الموارد) ، اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج) : صائب چه فارغند ز اندیشۀ حساب جمعی که کار آخرت انجام داده اند. صائب (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
انجاب انجاب جَمعِ واژۀ نُجَبَه، گرامی گوهران. (از منتهی الارب). و رجوع به نجبه شود. - سلالهالانجاب، نسل گرامی گوهران، فرزند گرامی گوهران. (از یادداشت مؤلف) ، اجرا شدن. عمل شدن. (فرهنگ فارسی معین) لغت نامه دهخدا
زنجاب زنجاب زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده، ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب فرهنگ لغت هوشیار