جدول جو
جدول جو

معنی ایثاف - جستجوی لغت در جدول جو

ایثاف
(اِ تِ حَ)
دیگ پایه ساختن جهت دیگ، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، توثیف، (منتهی الارب)، ترسناک گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، برانگیختن، نوشتن، (از اقرب الموارد)، سخن پنهان گفتن، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23)، القاء المعنی فی النفس بخفاء و سرعه، (تعریفات)، اشارت کردن، (تاج المصادربیهقی)، تفویض، واگذاردن، سپردن: که به وقت ایحاء شغل وزارت به صاحب صاحبقران و وزیر جهاندار جهانگیر از آسمان سعادت سلطنت از انحاءممالک جهت شدت وزارت و شرکت بر امر امارت صحبت او را از مواهب الهی دید، (ترجمه محاسن اصفهان ص 42)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایثار
تصویر ایثار
(پسرانه)
از خود گذشتگی، فداکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگری بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن
سازواری دادن
عهد و شبه اجازه
عهد و پیمان، قرار و مدار، موعد، عقد، قرار مدار، قول و قرار، بیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
ائثام، در بزه افکندن، (تاج المصادر بیهقی)، گناهکار گردانیدن، (آنندراج)، بزه مند گردانیدن، (المصادر زوزنی)، در گناه افکندن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تنها باقی ماندن: اوحده اﷲ، ای جانبه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، یگانه روزگار گردانیدن، یک بچه زادن گوسفند، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، پویانیدن ستور، (تاج المصادر بیهقی)، چوب بقم، شلمی است سرخ که از سقطری آورند و در تداوی جراحات بکار برند، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، درختی است که بدان جامه ها رنگ کنند یا نوعی از حنا، نام مرغی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راندن شتر به رفتار، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، پویانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) : و ما افاء اﷲ علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن اﷲ یسلط رسله علی من یشاء و اﷲ علی کل شی ٔ قدیر، (قرآن 6/59)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دهش سترگ دادن کسی را
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن، (از ’وزف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائثار، برگزیدن، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (تاج المصادر بیهقی)، غرض دیگران را بر غرض خویش مقدم داشتن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، برگزیدن یعنی منفعت غیر را بر مصلحت خود مقدم داشتن و این کمال درجۀ سخاوت است، (غیاث اللغات) (آنندراج)، دیگری را در رساندن بمنفعت و دفع مضرت بر خود مقدم داشتن و آن نهایت برادری است، (تعریفات جرجانی)، عطا کردن، عیش کردن، در پارسی برگزیدگی، ترجیح بخشش، عطا، افشاندگی، (ناظم الاطباء) :
لعلت دهد مگیر که این نعلست
نعل و خزف بود همه ایثارش،
ناصرخسرو،
از گدایان ظریفتر ایثار،
سنائی،
شیر در ایثار او افراط کرده است، (کلیله و دمنه)، کارها بر سنن استقامت و وفق ایثار و اختیار منتظم گشت، (ترجمه تاریخ یمینی)، بر وفق مراد و حب ایثار و اختیار روزگار گذرانید، (ترجمه تاریخ یمینی)، آنچه صلاح وقت باشد بر وفق ایثار و اختیار پیش گیری، (ترجمه تاریخ یمینی)،
هر که جان دریافت با دیدار او
صدهزاران جان شود ایثار او،
عطار،
صبر و ایثار و سخای نفس و جود
باز داده کان بود اکسیر سود،
مولوی،
دست کی جنبد بایثار و عمل
تا نبیند داده را جایش بدل،
مولوی،
واحدٌ کالالف در بزم کرم
صد چو ماتم کان ایثار نعم،
مولوی،
طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت، (سعدی)،
به ایثار مردان سبق برده اند
نه شب زنده داران دل مرده اند،
سعدی،
- ایثار کردن، عطا کردن، بخشیدن:
نباشد بدو راه دیدارمان
بود جانها کرده ایثارمان،
فردوسی،
از دو چیز نخست خود را مستظهرباید گردانید پس دیگران را ایثار کردن، (کلیله و دمنه)،
از زکات سر قدح هر وقت
جرعه ای کن بخاکیان ایثار،
خاقانی،
جمله نیکی ها که در اسلام یافت
بر سر جمع مغان ایثار کرد،
عطار،
گفت من ایثار کردم هر چه داد
میرتقصیری نکرد از افتقاد،
مولوی،
ای خدای بی نظیر ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی زین سخن،
مولوی،
ز آن تقاضا گر بیاید قهرها
تا کنی ایثار آن سرمایه را،
مولوی،
تو از سرمن و از جان من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار،
سعدی،
هر چه در ملک منست ایثار درویشان کنم،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برجهانیدن، (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خداوند مرکب شکسته شدن از ستور و کشتی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدین معنی ناقص یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
الف و انس و خوی دادن به کسی یا به جایی، (منتهی الارب)، خو گرفتن، (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خو کردن، الف دادن، (تاج المصادر بیهقی)، سازواری دادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چکیدن سقف خانه از باران، (از ’وک ف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ایستادن، (از ’وق ف’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن و شتاب رفتن و سخت رفتن چنانکه بی تاب گردد، (از ’وغ ف’) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، نیک دویدن، (تاج المصادر بیهقی)، انداختن کسی را در آنچه بد آید، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، فروگرفتن مرغزار آب را، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)، افکندن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی، ص 24)، انداختن در بدی، (از ناظم الاطباء)، مبالغه کردن در کارزار، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، پست کردن سرودگوی آواز را و راست کردن آن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، واقع کردن الحان مرد بنوعی که میان آنها فاصله بر یک منهج باشد، (آنندراج)، در موسیقی یکی از دو فن علم موسیقی، النغمات المرکبه من النقرات الایقاعات و اصلها و کلها حرکات و سکون، (رسائل اخوان الصفا، یادداشت مؤلف)، الایقاع هوجماعه نقرات یتخللها ازمنه محدوده المقادیرعلی نسب و اوضاع مخصوصه بادوار متساویات تدرک تساوی تلک الادوار و الازمنه بمیزان طبع المستقیم السلیم، (از رسالۀ شرقیۀ عبدالمؤمن ارموی، یادداشت بخط مؤلف) : و بر سطح دیگر انواع نغمات واصناف اصوات و ایقاع نقرات ... نشان کرد، (سندبادنامه ص 65)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ طَ)
بند کردن، یقال: اوثقه فیه، ای شدّه، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، استوار بستن، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)، بند کردن و بستن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراخ افتادن سایه و دراز گردیدن آن، (از ’ورف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
اندوهگین گردانیدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اندوهگین کردن، (تاج المصادر بیهقی)،
جانب چپ، (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)، ج، ایاسر، (مهذب الاسماء)، و یسار و ایسر عالم سفلی را خواهد، (حکمت اشراق ص 280)، خجسته تر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بمرغزار ستور نارسیده رسانیدن شتران را، (از ’ان ف’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام پدر اردا است که اورا ارداویراف خوانند و پارسیان زردشتی او را حکیم مرتاض کامل دانند، (برهان)، رجوع به ارداویراف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن شتر، (از ’وض ف’)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایساف
تصویر ایساف
اندوهگین گردانیدن، اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقاف
تصویر ایقاف
ور ستاد کردن (وقف کردن)، باز ایستادن، ستانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هزار کردن، پیمان، نیک گرداندن دوست کردن دوستی افکندن سازواری دادن، دوست شدن دوستی ورزیدن، الف و انس و خوی بکسی دادن یا بجائی، خو کردن، دوست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثاب
تصویر ایثاب
بر جهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
برگزیدن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثاق
تصویر ایثاق
استوار کردن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثان
تصویر ایثان
کلاندهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاف
تصویر ایجاف
شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهاف
تصویر ایهاف
آسان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بخشیدن، دیگری را بر خود برتری دادن، از خود گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن، به هم پیوست دادن، دوستی نمودن
فرهنگ فارسی معین
نوع دوستی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی