جدول جو
جدول جو

معنی ایتیام - جستجوی لغت در جدول جو

ایتیام
(اِ تِ)
بزنی درآوردن زن ایم را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به ایّم شود، باقدریافتن، (منتهی الارب)، خداوند جاه یافتن، (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، باقدر گردانیدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از التیام
تصویر التیام
به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم، به هم پیوند دادن، سازش دادن، سازگاری میان دو چیز
التیام یافتن: سر به هم آوردن زخم، علاج شدن، بهبود یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم ها، کودکانی که پدرش مرده باشد، دزدها، راهزن ها، جمع واژۀ یتیم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ تا)
ائتطام. به مرض اطام گرفتار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائیام، (از ’ای م’) بیوه گردانیدن، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
ذبح کردن گوسپند تیمه. (منتهی الارب). بکشتن گوسفند را در خانه. (زوزنی). گوسفند علفی کشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یتیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
آنگاه بباید ستمگران را
داد ضعفا داد و داد ایتام.
ناصرخسرو.
مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (گلستان سعدی).
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده یابند.
سعدی، انبوه ناک شدن. (منتهی الارب). انبوه ناک شدن گل. (ناظم الاطباء) ، عظیم شدن کار. (منتهی الارب) : ائتک من الامر، عظیم شد این کار بر وی و ننگ داشت از آن. (ناظم الاطباء) ، بهم زدن و لرزیدن هر دو پای. (منتهی الارب). بهم زدن هر دو پای و لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یتیم دار شدن زن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یتیم قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، خشم گرفتن و برانگیخته شدن و برافروختن از خشم، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
بینی بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دلیری نمودن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شجاعت کردن. (اقرب الموارد) ، دلیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج). دلیر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، پیش فرستادن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار پیشی کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سوگندخورانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوگند خوردن. (اقرب الموارد) ، شروع کردن در ایجاد عقد و آغاز کردن در احداث آن. (از تعریفات سیدجرجانی) ، خوشنود شدن: اقدام علی العیب، رضی به. (از اقرب الموارد) ، شجاعت و دلیری و جرأت و جسارت و گستاخی و دلاوری، ثبات و پایداری، جهد و کوشش و سعی، اشتغال، در تداول، پیش رفتگی. (ناظم الاطباء).
- اقدام کردن، شروع کردن. پرداختن. پیشی گرفتن در کاری.
- اقدام نمودن، تعجیل کردن و شتاب کردن. (ناظم الاطباء) : حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادانی... (کلیله و دمنه). حاشا که ذات شریف که مصدر افاضت و خیرات است بر حرکتی که موجب تشنیع تواند بود اقدام نماید. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر سر انگشتان نشستن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتدام. نان را با نانخورش آمیختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به بیم و ترس گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مشورت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِعْ)
فریب دادن و حیله کردن بانفس خود. (منتهی الارب). فریب دادن. حیله کردن. (از ناظم الاطباء). احتیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پنهان کردن اسب تک خود را و آشکار نکردن آنرا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتمام. قصد کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نیزه زدن در دهان کسی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’اج ر’) پاداش عمل دادن، بستن استخوان را بر کجی، مباح کردن زن خود را بمزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به مزد خواستن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به کرایه دادن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ترش روی بود. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). و رجوع به ارتبام شود، برافروختن آتش را. آتش افروختن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتیاب، (از ’ای ب’) بوقت شب آمدن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
در چیزی درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ پَ رَ)
بها کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). در بیع مکاس کردن. (زوزنی). و متعدی به علی و باء شود. یقال: استام علیها و بها. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ل ٔم’، التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).

از ’ل وم’، نکوهیده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِکْ)
ائتیال، اصلاح کردن، (از اقرب الموارد) : ائتال المال ائتیالاً، اصلاح کرد مال را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آوندی که در آن جامه شویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتیاع
تصویر ابتیاع
خریدن، خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتطام
تصویر ایتطام
بمرض اطام گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتمام
تصویر ایتمام
ائتمام، قصد کردن، اقتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام
تصویر التیام
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیام
تصویر اتیام
ذبح کردن، کشتن گوسفند درخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام
تصویر التیام
((اِ تِ))
بهبود یافتن زخم، سازگاری میان دو چیز، به هم پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
جمع یتیم، بی پدران و بی مادران
فرهنگ فارسی معین
بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا
فرهنگ واژه مترادف متضاد