جدول جو
جدول جو

معنی ایتگینی - جستجوی لغت در جدول جو

ایتگینی
خانه داری، (رشیدی)، خانه داری و صاحبی و خداوندی خانه، (برهان) (آنندراج)، در فرهنگ دساتیر (ص 234) ایتگینی بر وزن پیش بینی، خانه داری، (از حاشیۀ برهان چ معین)، لازم گردانیدن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)، یقال اوجب لک البیع، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد)، لازم کردن، (غیاث اللغات)، طپانیدن دل کسی را، (منتهی الارب) (آنندراج)، یقال: اوجب اﷲ قلبه، (منتهی الارب)، کاری کردن که بسبب آن بهشت یا دوزخ واجب گردد، (منتهی الارب) (آنندراج)، یک بار خوردن در شباروزی، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، واقع ساختن نسبت، (تعریفات)، ثابت و مقرر نمودن، (غیاث اللغات)، ضد سلب، مقابل سلب، تقابل، قبول کردن، پذیرفتن:
صوفی و عشق در حدیث هنوز
سلب و ایجاب و لایجوز و یجوز،
سنائی،
خالق از وی بدو جهان خوشنود
دعوت خلق را در او ایجاب،
سوزنی،
ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرا
به تست قلب من ابریزو سلب من ایجاب،
خاقانی،
ملتمسات ومطالبات که از آن طرف رفتی دقایق ایجاب و انجاز محفوظ داشتی، (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 35)، سلطان ملتمس او بایجاب مقرون داشت، (ترجمه تاریخ یمینی)، متوقعات ایشان از حضرت بایجاب مقرون گشت، (ترجمه تاریخ یمینی)،
- حروف ایجاب، حروفی هستند که در جواب آیند، چون: نعم، بلی، هان، آری و ...
، در علم حقوق اعلام تعهد و یا اعلام تملیک (در عقد تملیکی) را ایجاب گویند و اعلام پذیرفتن را قبول، این تعریف فقط در عقود معاملاتی است مثلا درنکاح ایجاب نه صرفاً اعلام تعهد است نه صرفاً اعلام تملیک، اظهار تعهد را ایجاب و پذیرفتن آنرا قبول نامند، مجموع دو رضای متوافق علت وجودی عقد است، جزء اخیر این علت را ’قبول’ و جزء دیگرش را ’ایجاب’ میگویند، (از فرهنگ حقوقی لنگرودی)، الفاظ و اشاراتی که بوسیلۀ آن انشاء معامله میشود، گویند، چنانکه در قانون مدنی این دو کلمه معنی استعمال شده است و بموجب آن پس از توافق بایع و مشتری در بیع و قیمت آن عقد بایجاب و قبول واقع میشود، رجوع به حقوق مدنی منصورالسلطنۀ عدل ص 116 و قانون مدنی شود، مستمری، وظیفت: سپاهیان راایجاب و انعام زیادت کنم و پیران را حرمت دارم، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 76)، منذر ... ملک عرب به وی ارزانی داشت و زیادت انعام و ایجاب فرمود و بازگردانید، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 78)،
تا من از خدمت تو گشتم دور
کم شد از محتسب مرا ایجاب،
مسعودسعد،
خجسته بادت تشریف و خلعت سلطان
فزونت بادا هر روز خلعت و ایجاب،
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایتکین
تصویر ایتکین
(پسرانه)
آیتکین، غلام ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایتگین
تصویر بایتگین
(پسرانه)
از امرای سلطان مسعود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتگین
تصویر ارتگین
(پسرانه)
همسر دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایتکین
تصویر ایتکین
صاحب خانه، خداوند خانه، خانه دار
فرهنگ فارسی عمید
خانه دار و صاحب و خداوند خانه، (برهان) (از آنندراج)، خانه دار و خداوند خانه، (ناظم الاطباء)، خانه دار، (رشیدی) :
اول شب ایتگین و وشاق آمدیم لیک
الب ارسلان شدیم به پایان صبحگاه،
خاقانی، زفتی کردن، از اضداد است، (منتهی الارب)، بخل، (از اقرب الموارد)، سوده گردانیدن سم ستور را، (منتهی الارب)، بی صید بازگشتن شکاری، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، وجاء فروختن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، عکوم (جامه دان) کوچک فروختن، (از اقرب الموارد)، در زمین درشت رسیدن چاه کن و آب برنیاوردن، اعراض نمودن، برکشیدن: اوجی عن کذا، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بی خیر یافتن کسی را، (منتهی الارب) (آنندراج)، (از ’وج ء’) دور کردن و یکسو گردانیدن، بی میل و مقصود بازگردیدن، سپری شدن آب چاه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قدح و پیالۀ بزرگ شرابخوری را گویند، (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا)، بادیه، باطیه، پیالۀ بزرگ:
ساقیا ساتگینی اندر ده
مطربا رود نرم و خوش بنواز،
فرخی،
روز نوروز است امروز و سر سال است
ساتگینی خور و از دست قدح مفکن،
فرخی،
چو وام ایزدی بنهاده باشم
مرا ده ساتگینی بر تو وام است،
منوچهری (دیوان ص 174)،
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور
بساتگینی خور تا بعافیت گذرد،
منوچهری،
هر دو خواجه خدمت کردند و ساتگینی آوردند و نشاط تمام رفت و آن شراب خوردن بپایان آمد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346)، شراب روان شد به بسیار قدحها و بلبلکها و ساتگینی ها، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 511)،
شراب لعل بده اندکی بدور و بده
میان دور درون ساتگینئی گه گاه،
ازرقی (دیوان چ نفیسی ص 88)،
بر کف ساقیان بزم اجل
ساتگینی گران نبایستی،
مجیر بیلقانی (از شرفنامۀ منیری)،
بمسجد درآمد خرامان و مست
می اندر سر و ساتگینی بدست،
سعدی (بوستان)،
جان ما و دل غلام عشق تست
ساتگینی، ساتگینی، ای غلام،
سعدی (خواتیم)،
نالۀ بلبل بمستی خوشتر است
ساتگینی، ساتگینی، ای غلام،
سعدی (طیبات)،
بیک ساتگینی بصحرا فکند
دلم آنچه در پردۀ راز داشت،
امیرخسرو (از جهانگیری)،
- ساتگینی آوردن، بساط میگساری گستردن، بزم می نهادن: آن دو خواجه خدمت کردند و ساتگینی آوردند و نشاط تمام رفت و آن شراب خوردن بپایان آمد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346)،
- ساتگینی خوردن، می بساتگینی خوردن رطل گران کشیدن، شراب بافراط خوردن:
روز نوروز است امروز و سر سال است
ساتگینی خور و از دست قدح مفکن،
فرخی،
شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346)،
- ساتگینی دادن، می برطل گران دادن:
ساقیا ساتگینی اندرده
مطربا رود نرم و خوش بنواز،
فرخی،
ساتگینی دهیم و جور خوریم
دور ها در میانه بستانیم،
خاقانی (دیوان ص 530)
لغت نامه دهخدا
کم بها و کم قیمت و ارزان، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگری دیده نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساتگینی
تصویر ساتگینی
ترکی مهجام ساغر، دلستان
فرهنگ لغت هوشیار