جدول جو
جدول جو

معنی ایتکاک - جستجوی لغت در جدول جو

ایتکاک(اِ تِ)
ائتکاک. گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی). گرم و بی باد شدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتکاک
تصویر احتکاک
خراشیدن، خاریدن، ساییدن، اصطکاک، خود را به چیزی مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ / صِ قَ رَ / رِ)
خویشتن را بچیزی بخاریدن. (زوزنی). خویشتن درمالیدن بوی. با هم خراشیدن. با هم مالیدن. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتکاک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
از گرو بیرون آوردن گروی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرو بازستدن. (تاج المصادر بیهقی). خلاص کردن. جدا شدن. فک. بازگشادن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتراک. استوار و کلان گردیدن درخت. (منتهی الارب). استوار و کلان گردیدن درخت اراک و یا جوان شدن. (ناظم الاطباء) ، در ترکی به معنی چکمه است و ایتوکچی بمعنی سازندۀ کفش از پوست بیدستر است. (’جغتایی 98’، از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتفاک. دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزون گرفتن مال را: اوثن من المال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتکال. ایتکال عضو، خوردن بعضی مر بعضی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انبوهی کردن بر آبخور و جز آن، مضطرب بودن. در تشویش بودن. بی آرام بودن
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ لَ / لِ پَیْ / پِیْ وَ)
انبوه شدن گیاه و پیچیدن و بهم درشدن آن. (منتهی الارب). بهم درپیچیده شدن گیاه. بهم درشدن مرغزار: استک النبت. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گُ)
جنبیدن. لرزیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
مکیدن کرّه همه شیر پستان را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزیست نرم و نازک و فراخ رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بزندگی ملایم و نرم رسیدن. (از قطر المحیط) ، در آب آمیخته خوردن پینو را. (منتهی الارب). در آب آمیخته خوردن پینو را یعنی کشکاب خوردن. (ناظم الاطباء). ساییدن کشک در آب و خوردن آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتکام
تصویر ارتکام
بر هم نشستن، انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمکاک
تصویر ارمکاک
نزاریدن دام لاغر شدن دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکان
تصویر استکان
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرکاک
تصویر استرکاک
بی مایه یافتن ناپسند یافتن سست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استپاک
تصویر استپاک
روفان خواستن روفانیدن (روفانیدن مسواک کردن) دندان شستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاب
تصویر ارتکاب
گناه و معصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بر کمان بودن، ایستاشدن (ایستا ثابت)، برجستن سرخرگ ثابت شدن، یا ارتکاز برقوس. گوشه کمال بر زمین نهاده بر آن تکیه کردن (برای برخواستن) بر کمان تکیه کردن کمان را بر زمین فرو برده ایستادن، یا ارتکاز عرق. بر جستن رگ پریدن رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاس
تصویر ارتکاس
نگونسازی افتادن برآمدن پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکاف
تصویر ارتکاف
برف نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاک
تصویر ارتهاک
بند فروهشتگی بندسستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتباک
تصویر احتباک
لنگ بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گران فروختن، انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکال
تصویر احتکال
دشوارشدن، آموختن زبان پارسی پس از زبان تازی
فرهنگ لغت هوشیار
لو یشه بندی (لویشه چوب و ریسمانی که به دهان چارپایان بندند، استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکاک
تصویر احتکاک
باهم خراشیدن با هم مالیدن به هم مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتکاک
تصویر افتکاک
از هم جدا گردیدن، از گرو در آوردن، از گرو بدر آوردن گروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکاک
تصویر استکاک
کرشدن گوش سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
به هم در شدن به هم آمیختن، انبوهیدن، دامه دامه شدن (دامه شبکه) بهم در شدن بهم پیوستن در آمیختن شبکه شبکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتکاک
تصویر افتکاک
((اِ تِ))
از هم جدا کردن، از گرو به در آوردن گروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتکاک
تصویر احتکاک
((اِ تِ))
به هم ساییدن، به هم سودن
فرهنگ فارسی معین