جدول جو
جدول جو

معنی ایبری - جستجوی لغت در جدول جو

ایبری
(بِ)
منسوب به ایبر. اهالی ایبر. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
ایبری
(بِ)
عبارت ازگرجستان امروزه بوده و قسمتی از سرحد شمالی ساتراپی ارمنستان را تشکیل میداده. کشوری قدیم در آسیای پیشین در جنوب قفقاز. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 98، 293، 875 و ج 2 صص 1456- 1457 و ج 3 ص 1971 و صص 2271- 2401 و 2436- 2478 و 2491- 2492 و 2620- 2640 و ایران در زمان ساسانیان شود
نام قدیم کشور اسپانیا.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابری
تصویر ابری
ویژگی آسمان پوشیده از ابر مثلاً هوای ابری، ابرمانند، چیزی که از ابر ساخته شده باشد مثلاً تشک ابری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایغری
تصویر ایغری
گشنی، نری، جماع کردن حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
(اُ غُ)
ایغوری. اویغوری. منسوب به ایغر: زبان ایغری. قوم ایغری. خط ایغری: امیر ارغون بعد ما که از تعلیم خط ایغری فارغ شد. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 242).
قمری رخ عطاردی خامه
پارسی خط و ایغری نامه.
اوحدی.
رجوع به ایغور و اویغوری شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
پیترو. نقاش و رسام ایتالیائی، مولد پادو (1605-1687)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
منسوب به اکبر. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان گناباد و 6 هزارگزی شمال خاوری گناباد و 4 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی بیرجند به گناباد. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 839 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ ری ی)
انتساب است به خیبر که قلعه و حصنی معروف است بچند منزلی مدینه. (از انساب سمعانی) :
بشو زی امامی که خط پدرش است
بتعویذ خیرات مر خیبری را.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 143).
- جهود خیبری، یهودی اهل خیبر. مثل جهود خیبر. عهدشکن و منافق و بخیل
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ)
جماع کردن حیوانات (آنندراج). گشنی. (ناظم الاطباء). فحلی. گشنی. نری. (فرهنگ فارسی معین).
- به ایغری درآمدن، گشنی کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، چیره شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خوار شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ ری ی)
منسوب به یابره. رجوع به یابره شود
لغت نامه دهخدا
(اُ یْ یا)
بزرگ نره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اینجایی. (ناظم الاطباء) :
مرا گفت کاینجا غریبست جانت
بدو کن عنایت که تنت ایدریست.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 59).
جان من تا ز تست آنجایی
من کجا ایدری توانم شد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 748).
، استخوان پرمغز گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیه ناک گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یکی از ایالات ایتالیا واقع در ناحیۀ مرکزی آن کشور، بین ایالات توسکان، مارش، آبروز و ایالت مرکزی. شهرهای مهم آن فولژینیوم وسنا گالیکا و ایگویوم است. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
اکری. آلتی مانند چنگ است با این فرق که ملاوی ایکری چوب و از آن چنگ ریسمان است و بر روی ایکری چوب پوشانند و بر روی چنگ پوست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانیدنیوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایغری
تصویر ایغری
فحلی گشنی نری. یا به ایغری در آمدن، گشنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابری
تصویر ابری
منسوب است به آسمان ابری
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی مانند چنگ است با این فرق که ملاوی ایکری چوب و از آن چنگ ریسمان است و بر روی ایکری چوب پوشانند و بر روی چنگ پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانی، دنیوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابری
تصویر ابری
((اَ))
پوشیده از ابر، با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر، کاغذ ابری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابری
تصویر ابری
Cloudy, Overcast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nuageux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nublado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
berawan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
มีเมฆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ابری
تصویر ابری
bewolkt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابری
تصویر ابری
bewölkt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nuvoloso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابری
تصویر ابری
nublado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابری
تصویر ابری
多云的 , 阴天的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابری
تصویر ابری
pochmurny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابری
تصویر ابری
хмарний , похмурий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابری
تصویر ابری
облачный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابری
تصویر ابری
बादलयुक्त , बादल
دیکشنری فارسی به هندی