معنی ایدری - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ایدری
ایدری
- ایدری
- اینجایی. (ناظم الاطباء) :
مرا گفت کاینجا غریبست جانت
بدو کن عنایت که تنت ایدریست.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 59).
جان من تا ز تست آنجایی
من کجا ایدری توانم شد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 748).
، استخوان پرمغز گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیه ناک گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ایکری
- ایکری
- آلتی مانند چنگ است با این فرق که ملاوی ایکری چوب و از آن چنگ ریسمان است و بر روی ایکری چوب پوشانند و بر روی چنگ پوست
فرهنگ لغت هوشیار
حیدری
- حیدری
- منسوب به حیدر (قطب الدین) پیرو طریقت حیدری مقابل نعمتی
فرهنگ لغت هوشیار
حیدری
- حیدری
- مقابلِ نعمتی، هر یک از پیروان قطب الدین حیدر، عارف ایرانی (۵۰۸ ی ۶۱۵ قمری)، مربوط به حیدر (لقب علی بن ابی طالب)، کنایه از شیعه مثلاً مذهب حیدری
فرهنگ فارسی عمید