جدول جو
جدول جو

معنی اگیز - جستجوی لغت در جدول جو

اگیز
کسی که از چاه آب کشد، آبکش، آبکش برنج، صافی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایز
تصویر ایز
ردپا، رد پی، نشان قدم
ایز گم کردن: رد گم کردن، رد پا را از میان بردن، کسی را منحرف ساختن و به غلط انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، سینجر، آییژ، جرقّه، ضرمه، خدره، آلاوه، لخشه، بلک، اخگر، آتش پاره، جذوه، جمر، جمره، خدره، لخچه، ژابیژ، ایژک برای مثال هست زآهم آتش دوزخ ابیز / ناله ای از من ز تندر صد ازیز (منجیک - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الیز
تصویر الیز
جفته، جفتک، لگد، جست و خیز چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
انگیختن، پسوند متصل به واژه به معنای انگیزنده مثلاً اسب انگیز، اسف انگیز، شورانگیز، طرب انگیز، غم انگیز، فتنه انگیز، انگیزه
فرهنگ فارسی عمید
نشان قدم، اثر پا، (فرهنگ فارسی معین)،
- ایز کسی را گرفتن، رد پای کسی را گرفتن، او را پنهان تعقیب کردن، (فرهنگ فارسی معین)،
- ایزگم کردن، رد پا را از میان بردن، گم کردن اثر و نشانۀ خود
لغت نامه دهخدا
درخت صنوبر را گویند، (اشتنگاس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، فیژ، غیژ نیز گویند، (شعوری ج 2 ص 310)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریشه فعل انگیزیدن، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک. انگیزه. (فرهنگ فارسی معین) : گمان می برم که قصۀ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین).
آنکه می کشت مرا غمزۀ خونریز تو بود
گرچه او کشت ولیکن همه انگیز تو بود.
؟
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان سراب است که 148 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جفته و لگد انداختن اسب و استر و سایر ستور. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). آلیز. (برهان قاطع). رجوع به آلیز شود
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
سرد شدن. سردی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بشک که در شبهای تیرماه بر زمین افتد. شبنم و پشک در شبهای تیرماه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جرقّه. سقط. شرر. شرار. شراره. ستارۀ آتش. خدره. خدرک. کاووس. لخشه. سونش. لخچه. خدره. ابلک. ابیزک. و آن آتش خرد است که از هیمۀ سوزان یا اخگر جهد. و آبیز، آییز، آبید، ابید، ابیر، آیژ، آییژ، آبیر و صور دیگر همه مصحف این کلمه اند:
هست ز آهم آتش دوزخ ابیز
ناله ای از من ز تندر صد ازیز.
منجیک.
لیکن در نسخۀ سروری این کلمه به یای حطی آمده چنانکه در فصل یاء بیاید و تبدیل همزه به یاء بسیار هست
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
ممتازتر. برتر: و کان ابن بطلان اعذب الفاظاً و اکثر ظرفاً و امیز فی الادب (من ابن رضوان) . (عیون الانباء ج 1 ص 242 س 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
محرک، انگیزه، تحریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیز
تصویر گیز
درخت صنوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگیر
تصویر اگیر
وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیز
تصویر ازیز
جوش آمدن دیگ وبلند شدن صدایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
جرقه شرر شراره آتش آتش خرد که از هیمه سوزان یا اخگر جهد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی جا پا نشان قدم اثرپا. یا ایز کسی را گرفتن او را پنهانی تعقیب کردن، یا ایز گمد کردن، رد پا را از میان بردن گم کردن اثر و نشانه خود، مردم را به اشتباه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
آن چه که باعث انگیزش و تحریک باشد، محرک، انگیزه، در ترکیب به جای اسم فاعل نشیند، اسف انگیز، غم انگیز، شورانگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الیز
تصویر الیز
جفتک زدن چهارپا، جفتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازیز
تصویر ازیز
به جوش آمدن، غلغل، صدای جوشیدن دیگ، بانگ رعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
جرقه، شراره آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایز
تصویر ایز
نشان قدم، رد پا
ایز کسی را گرفتن: رد پای کسی را گرفتن، کسی را پنهانی تعقیب کردن
ایز گم کردن رد: رد پا را از بین بردن، مردم را به اشتباه انداختن
فرهنگ فارسی معین
اثر، رد، نشانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مکانی مناسب جهت اطراق کردن و نشستن به هنگام گردش و تفریح
فرهنگ گویش مازندرانی
نشانه، ردپا، حقیقت و کنه مطلب
فرهنگ گویش مازندرانی
از چاه آب بکش، عمل آبکشی کردن برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
بز دو ساله ای که هنوز نزاییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که از چاه آب کشد، آبکش
فرهنگ گویش مازندرانی
تداعی معانی، گفتار یا کاری که موجب یادآوری خاطره ای شود
فرهنگ گویش مازندرانی
اوگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
بکش، امر کشیدن آب از چاه، پیمانه
فرهنگ گویش مازندرانی
چشیدن و مزه مزه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی