سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، اُشکوهه، هُکهُک
شهری است (به ناحیت مغرب) بزرگ و یکی باره دارد سخت استوار و بازپس ترین شهری است که از وی باندلس روند. (حدود العالم). ظاهراً این صورت تصحیفی از اریوله است. رجوع به اریول و اریوله شود. و شاید ازیلی باشد
شهری است (به ناحیت مغرب) بزرگ و یکی باره دارد سخت استوار و بازپس ترین شهری است که از وی باندلس روند. (حدود العالم). ظاهراً این صورت تصحیفی از اریوله است. رجوع به اریول و اریوله شود. و شاید ازیلی باشد
جستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش. (برهان). فواق. (آنندراج) (رشیدی). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری). سکسکه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
جَستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش. (برهان). فواق. (آنندراج) (رشیدی). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری). سِکسِکَه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
بصورت های گوناگون در متنهای تازی بدین سان: اصیل، اصیلا، اصیئه و ارضیلا آمده است. یاقوت آرد: ابوعبید بکری در کتاب مسالک هنگام یاد کردن بلاد بربر در عدوۀ بر اعظم آرد: شهر اصیله نخستین شهر عدوه نزدیک مغرب است و آن در دشتی است که پیرامون آنرا پشته های نرمی فراگرفته و دریا در جانب غربی و جنوبی آنست و دارای باره ای بود و پنج دروازه داشت و هرگاه دریا متموج میشد موجها بدیوار جامع میرسید و بازار آن در روز آدینه پر از جمعیت میشد و آب چاههای شهر آشامیدنی بود و در بیرون شهر چاههایی بود که آب گوارا داشتند و هم اکنون این شهر ویرانه و در جانب غربی طنجه واقع است و میان آنها یک منزل راه است. (از معجم البلدان). و ابن خلدون در ضمن بحث از اقلیم سوم آرد: و در شمال بلاد مراکش شهرهای فاس و مکناسه و تازا و قصر و کتامه واقع است و همین نواحی است که در عرف مردم آن سرزمین مغرب اقصی خوانده میشود و از جملۀ آنها بر ساحل دریای محیط دو شهر اصیله و العریش دیده میشود و در سمت شرقی این بلاد ممالک مغرب مرکزی (مغرب الاوسط) واقع است که پایتخت آنها تلمسان است. (از مقدمۀ ابن خلدون ترجمه محمد پروین گنابادی). و صاحب قاموس الاعلام گوید: اصیله نام قصبه ایست در مغرب اقصی در ساحل اقیانوس اطلس در 44 کیلومتری جنوب غربی طنجه و جمعیت آنرا در زمان خویش 1000 تن احصا کرده است، و هم آرد: در روزگار رومیان شهری بنام بود و آنرا ’پولیازیلیس’ میخواندند، در دوران درخشان مسلمانان نیز از بلاد معمور بشمار میرفت و زادگاه دانشمندانی نامدار بود، اما در روزگار یاقوت وضع خوبی نداشته و وی از ویرانه بودن آن سخن گفته است
بصورت های گوناگون در متنهای تازی بدین سان: اصیل، اصیلا، اصیئه و ارضیلا آمده است. یاقوت آرد: ابوعبید بکری در کتاب مسالک هنگام یاد کردن بلاد بربر در عدوۀ بر اعظم آرد: شهر اصیله نخستین شهر عدوه نزدیک مغرب است و آن در دشتی است که پیرامون آنرا پشته های نرمی فراگرفته و دریا در جانب غربی و جنوبی آنست و دارای باره ای بود و پنج دروازه داشت و هرگاه دریا متموج میشد موجها بدیوار جامع میرسید و بازار آن در روز آدینه پر از جمعیت میشد و آب چاههای شهر آشامیدنی بود و در بیرون شهر چاههایی بود که آب گوارا داشتند و هم اکنون این شهر ویرانه و در جانب غربی طنجه واقع است و میان آنها یک منزل راه است. (از معجم البلدان). و ابن خلدون در ضمن بحث از اقلیم سوم آرد: و در شمال بلاد مراکش شهرهای فاس و مکناسه و تازا و قصر و کتامه واقع است و همین نواحی است که در عرف مردم آن سرزمین مغرب اقصی خوانده میشود و از جملۀ آنها بر ساحل دریای محیط دو شهر اصیله و العریش دیده میشود و در سمت شرقی این بلاد ممالک مغرب مرکزی (مغرب الاوسط) واقع است که پایتخت آنها تلمسان است. (از مقدمۀ ابن خلدون ترجمه محمدِ پروین گنابادی). و صاحب قاموس الاعلام گوید: اصیله نام قصبه ایست در مغرب اقصی در ساحل اقیانوس اطلس در 44 کیلومتری جنوب غربی طنجه و جمعیت آنرا در زمان خویش 1000 تن احصا کرده است، و هم آرد: در روزگار رومیان شهری بنام بود و آنرا ’پولیازیلیس’ میخواندند، در دوران درخشان مسلمانان نیز از بلاد معمور بشمار میرفت و زادگاه دانشمندانی نامدار بود، اما در روزگار یاقوت وضع خوبی نداشته و وی از ویرانه بودن آن سخن گفته است
بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزی که برای خوردن فربه نمایند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوله شود، چارپایی که آنرا سبع خورده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکیل شود، خوردنی و غذا (چرا که فعیله به معنی مفعوله است). (غیاث اللغات) (آنندراج)
بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزی که برای خوردن فربه نمایند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوله شود، چارپایی که آنرا سبع خورده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکیل شود، خوردنی و غذا (چرا که فعیله به معنی مفعوله است). (غیاث اللغات) (آنندراج)
جمع واژۀ عیال. (ناظم الاطباء). رجوع به عیال و عیل شود، برطرف کردن خدای سختی را. اغاثهم اﷲ برحمته، کشف شدتهم. اغاثنا اﷲبالمطر، کشف الشده عنّا به . (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عیال. (ناظم الاطباء). رجوع به عیال و عیل شود، برطرف کردن خدای سختی را. اغاثهم اﷲ برحمته، کشف شدتهم. اغاثنا اﷲبالمطر، کشف الشده عنّا بِه ِ. (از اقرب الموارد)
سوزاناک ها: داروهای سوزنده بسیار خورنده یا ادویه اکاله. داروها و مواد شیمیایی سوزاننده داروهای تلخ و زننده داروهای تحلیل برنده انساج که غالبا سمی هم میباشند از قبیل نیترات دارژان و آمونیاک و غیره
سوزاناک ها: داروهای سوزنده بسیار خورنده یا ادویه اکاله. داروها و مواد شیمیایی سوزاننده داروهای تلخ و زننده داروهای تحلیل برنده انساج که غالبا سمی هم میباشند از قبیل نیترات دارژان و آمونیاک و غیره
پیمایش پیمانه ای باشد که بدان غله و آرد و چیز های دیگر پیمایند. توضیح طبق فرمان غازان خان (مغول) واحدی بود معادل 10 من تبریز. توضیح، کیله در بعضی شهر ها از جمله اراک (سلطان آباد) مستعمل است و آن ظرفی است چوبی و گرد که حجم آن وقتی که پروممتلی باشد معادل یک من تبریز است. همچنین کیله برای توزین ماست و دوغ بکار میرود و آن ظرفی است سفالی که یک من و یک چارک تبریز (5 چارک) گنجایش دارد (مکی نژاد)
پیمایش پیمانه ای باشد که بدان غله و آرد و چیز های دیگر پیمایند. توضیح طبق فرمان غازان خان (مغول) واحدی بود معادل 10 من تبریز. توضیح، کیله در بعضی شهر ها از جمله اراک (سلطان آباد) مستعمل است و آن ظرفی است چوبی و گرد که حجم آن وقتی که پروممتلی باشد معادل یک من تبریز است. همچنین کیله برای توزین ماست و دوغ بکار میرود و آن ظرفی است سفالی که یک من و یک چارک تبریز (5 چارک) گنجایش دارد (مکی نژاد)