این کلمه در زبان یونانی بمعنی سگ ماده است و نام دماغه ای است در انتهای جنوبی ایتالی در باب مسینا و عبارت از یک پارچه تخته سنگ برجسته و مرتفع، در گرداگرد آن هم یک رشته تخته سنگهای عظیم وجود داشته و در محاذات آن یعنی در جهت سیسیل (صقلیه) از باب مزبور یک تخته سنگ دیگر موسوم به ’خاریبدوس’ با قیافۀ مهیبی خودنمایی می کرد که دریانوردان باستانی از دیدن آن به دهشت می افتادند، تا آنجا که این دو تخته سنگ در بین مردم حکم ضرب المثل را پیدا کرد. وقتی پس از مصیبتی بدبختی دیگر بکسی رومیداد میگفتند: ’از اسکیلا جان بسلامت برد بخاریبدوس گرفتار گشت’. ظاهراً بعدها حرکات آتشفشانی شدید شکل و قیافۀ مهیب این تخته سنگها را تغییر داده و فعلاً منظرۀ آن تولید وحشت و دهشت نمیکند. اساطیر قدیمۀ یونانیان این تخته سنگ را بشکل یک پری درآورده گوید: گلاوکوس که یکی از ارباب انواع بحری بود به پری مزبور بسیار علاقه مند بود و از این رو رقیبۀ وی را بشکل تخته سنگی درآورد و چند سگ هم بر وی موکل کرد که دائماً در اطراف وی عوعو کنند و روی و سینۀ او را بدرند نام قدیم قصبه ای در جوار دماغۀ اسکیلا و در انتهای جنوبی ایتالیا و اکنون موسوم به سیلیو میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی)
جَمعِ واژۀ کَیل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کیل، به معنی پیمانه. (آنندراج). رجوع به کیل شود، هرچند. اگرچند. (فرهنگ فارسی معین). بااینکه. اگرچه. با وجود اینکه. با همه اینکه. گرچه. ولو. هرچند که. ارچه. (یادداشت مؤلف) : بت اگرچه لطیف دارد نقش به بر دو رخانت هست خراش. رودکی. اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بُوَند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز. رودکی. موز مکی اگرچه دارد نام نکنندش چو شکر اندر جام. طیان. بچۀ بط اگرچه باشد خرد آب دریاش کی تواند برد. ؟ (از العراضه). اگرچه گوی سروبالا بود جوانی کندپیر کانا بود. فردوسی. اگرچه فراوان کشیدیم رنج نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج. فردوسی. به گَه آمد اگرچه دیرآمد. سنایی. بچۀ بط اگرچه دینه بود آب دریاش تا به سینه بود. سنایی. اگرچه جرم من کوه گران است ترا دریای رحمت بیکران است. نظامی. اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی. سعدی. مسکین خر اگرچه بی تمیز است چون بار همی کشد عزیز است. سعدی. اگرچه زنده رود آب حیاتست ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. چو حافظ گنج او در سینه دارم اگرچه مدعی بیند حقیرم. حافظ. اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست. حافظ. اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست زبان خموش ولیکن دهن پر از عربیست. حافظ. اگرچه نیست روا سجدۀ بتان کردن تو آن بتی که ترا سجده می توان کردن. درویش غیاثی عراقی. قوت غذاکننده اگرچه نگهدارندۀ تن است لیکن... (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). - گرچه، اگرچه. هرچند. (یادداشت مؤلف) : گرچه سختی چو نخگله مغزت جمله بیرون کنم به چاره گری. لبیبی. ، به معنی هرچه نیز می باشد. (ناظم الاطباء). ، به معنی هرچه نیز می آید چنانچه ’اگرچند’ نیز به معنی هرچند آمده است. (آنندراج) (از لغت فرس اسدی) (مؤید الفضلاء)