جدول جو
جدول جو

معنی اکیدنا - جستجوی لغت در جدول جو

اکیدنا(اِ)
اکیدنه. شیطان خیالی است که نیم وی زن و نیم وی مار است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الینا
تصویر الینا
(دخترانه و پسرانه)
بخشنده، بزرگ، محترم، پرورش دهنده گوسفندان پروار، مرکب از الین عربی به معنی بزرگ یا گوسفند پر دنبه + الف فاعلی فارسی، نام روستایی در نزدیکی رودیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امینا
تصویر امینا
(دخترانه و پسرانه)
امین (عربی) + ا (فارسی) مورد اعتماد، امین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکینا
تصویر مکینا
(دخترانه)
بنفشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکیدنه
تصویر اکیدنه
پستانداری تخم گذار، بومی استرالیا، با منقار دراز و بدن پوشیده از خار، خارپشت استرالیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گهگاه، اتفاقاً، احتمالاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکیدن
تصویر پاکیدن
پاک کردن، پاکیزه ساختن از آلودگی و پلیدی، پاکیزه کردن، شستن چیزی و چرک آن را گرفتن، صاف کردن، خالص کردن، آشغال و نخالۀ چیزی از قبیل گندم یا جو و امثال آن ها را جدا کردن، ستردن، زدودن، محو کردن چیزی از روی چیزی دیگر، پاکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نهر اریدان، اریدانوس. نام قدیم شط پو: ویقال ان الذی یسمّی من صمغه (صمغ شجره حور رومی) فی النّهر الذی یسمی اریدانوس یجمد فی النّهر. (ابن البیطار). هردوت در باب صفحات غربی اروپا گوید که نمیتواند چیزی بگوید زیرا اطلاعات صحیحی در این باب ندارد و گفته های دیگران را هم نمیتواند باور کند. مثلاً میگویند رودی هست که نامش اریدان است و بدریای شمال میریزد و کهربا را از آن رود بدست می آورند. (ایران باستان ص 636)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
آنچه قابل مکیدن باشد. چیزی که مکیدن را سزد. شایستۀ مکیدن: قرص مکیدنی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش عقیلی شهرستان شوشتر که دارای 500 تن سکنه، آب آن از کارون و محصول عمده اش غله و برنج است، ساکنان از طایفۀ بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ اَ تَ تَ)
روفتن. ستردن:
نیست از پاکیدن کفّار تیغت را ستوه
نیست از بخشیدن اموال طبعت را ملال.
رشیدی سمرقندی.
پاک کردن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
احادیا. بیونانی افعی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
میوه ای است که هندوانه نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ زَ دَ)
بطور استواری و بطور استحکام. (ناظم الاطباء). بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
اکیدنه. عفریت اساطیری یونان قدیم، بهیئات نیمه زن و نیمه مار، که سربر و لرن و شیمر و سفنکس و دراگون و گرگن و شیر موسوم به نمه را بزاد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
صورتی از صور فلکی جنوبی و ستارۀ آخرالنهر در آن است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از معلمین خربانیه از فرق صابئین. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مصدر جعلی از باک. ترسیدن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بیمناک شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکیدنه
تصویر اکیدنه
فرانسوی خارپشت استرالیایی از راسته مرغسانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکیدن
تصویر پاکیدن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
اندک ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
از روی خشم سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیدا
تصویر اکیدا
استوارانه به استواری بتاکید قطعا: اکیدا قدغن فرمایید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گهگاه اتفاقا گاهگاه، هیچ هرگز
فرهنگ لغت هوشیار
راه بنما ما را، هدایت کن ما را، از برتای چاره این خوفها آمد اندرهرنمازی اهدنا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیداً
تصویر اکیداً
((اَ دَ نْ))
به تأکید، قطعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گاهگاه، شاید، اگر
فرهنگ واژه فارسی سره
جداً، شدیداً، موکدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اصوات به معنی این را نگاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچم زدن، سوراخ کردن
دیکشنری اردو به فارسی
خرید کردن، برای خرید، خریداری کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تحریک، تحریک کردن
دیکشنری اردو به فارسی
پاس کشیدن، آزادتر
دیکشنری اردو به فارسی
چروکیدن، برای فشرده سازی
دیکشنری اردو به فارسی