تمام گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کامل کردن و تمام کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی). تکمیل. تمام کردن. بپایان رسانیدن. به نهایت بردن: پس از اکمال سجدتین. (یادداشت مؤلف) ، درمانده و بند شدن زبان کسی، ستبر و درشت وشوخگین گردیدن دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شقه بستن دست. (المصادر زوزنی). شغه بستن دست یعنی آبله. (دهار). آبله کردن دست. (آنندراج) ، کند شدن دست از کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
تمام گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کامل کردن و تمام کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی). تکمیل. تمام کردن. بپایان رسانیدن. به نهایت بردن: پس از اکمال سجدتین. (یادداشت مؤلف) ، درمانده و بند شدن زبان کسی، ستبر و درشت وشوخگین گردیدن دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شقه بستن دست. (المصادر زوزنی). شغه بستن دست یعنی آبله. (دهار). آبله کردن دست. (آنندراج) ، کند شدن دست از کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مرکّب از: با + کمال، کامل. دارای کمال. فاضل. (ناظم الاطباء) : قدر فلک را کمال و معرفتی نیست در نظر قدر باکمال محمد. سعدی (طیبات)، - باکمال میل، (در محاوره) بطیب خاطر. از روی میل. مرادف اطاعت می شود. بچشم. از صمیم قلب
مُرَکَّب اَز: با + کمال، کامل. دارای کمال. فاضل. (ناظم الاطباء) : قدر فلک را کمال و معرفتی نیست در نظر قدر باکمال محمد. سعدی (طیبات)، - باکمال میل، (در محاوره) بطیب خاطر. از روی میل. مرادف اطاعت می شود. بچشم. از صمیم قلب
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن