جدول جو
جدول جو

معنی اکعار - جستجوی لغت در جدول جو

اکعار
(اِ)
بزرگ کوهان شدن شتر و مجتمع شدن پیه در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد آمدن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن، بیع سلم کردن، به پایان رسانیدن عمر را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، علف خوردن ستور، باربار نگریستن در چیزی. (ناظم الاطباء). خیره در چیزی نگریستن. (از اقرب الموارد) ، بیدار داشتن چشم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسعار
تصویر اسعار
سعرها، نرخ های چیزهایی که فروخته شود، جمع واژۀ سعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
زیاد کردن، افزودن، زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ بعر. پشکهای شتر و گوسفند. پشگل ها
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت سیاه شدن شب و بهم نشستن سیاهیش. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت سیاه شدن و بهم نشستن سیاهی آن. (ناظم الاطباء). سخت شدن سیاهی شب و مخلوط شدن سیاهیهای آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ترسانیدن. (منتهی الارب). ترساندن. تخویف. تهدید، زن کژشرم، ناقه ای که رخت و بار آن کج شده باشد. مؤنث: ذقناء. ج، ذقن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شعر. نظمها. بیتها. (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
آگاهی و اطلاع دادن. (فرهنگ نظام). اشعره الامر، آگاهانید وی را از آن کار و کذا اشعره بالامر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
درویش و نیازمند شدن و سپری گردیدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیازمند و بی توشه گردیدن و از آن است: یالعکل اکبراً و امعارا. (از اقرب الموارد). درویش شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کژ کردن رخسار از کبر و نخوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصعار خدّ،کج کردن یا برگرداندن آنرا از نگریستن بمردم برای خوار شمردن آنان از کبر. و چه بسا که این امر خلقهً باشد. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). تصعیر. مصاعره. (قطر المحیط). و رجوع به تصعیر و مصاعره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکرار
تصویر اکرار
جمع کر، نردبان های ریسمانی، ریسمان های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوار
تصویر اکوار
جمع کور، پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعار
تصویر اسعار
ارزها، نرخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعار
تصویر اصعار
ترشرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدار
تصویر اکدار
جمع کدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبار
تصویر اکبار
جمع کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایعار
تصویر ایعار
به دشواری افتادن گرفتار شدن، کم چیز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکفار
تصویر اکفار
بی دین گرداندن، بی دین خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکعاب
تصویر اکعاب
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعار
تصویر اوعار
جمع وعر، دشوارها بیمزای ها
فرهنگ لغت هوشیار
سپری شدن توشه، کم شدن مو، کم گیاه شدن زمین، بی توشگی، تنگدست شدن، کم شدن پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
افزودن، مال جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها، سرگین ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
((اِ))
بسیار کردن، افزودن، بسیار گفتن، پرمایه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، موها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
((اِ))
آگاه کردن، خبر دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، چامه ها، شعرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسعار
تصویر اسعار
جمع سعر، نرخ ها، قیمت ها، ارزها (پول بیگانه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکبار
تصویر اکبار
بزرگ پنداری، پلیدشدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
سروده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
افزودن، بسیارکردن، پرگویی
فرهنگ واژه فارسی سره