جدول جو
جدول جو

معنی اکعاب - جستجوی لغت در جدول جو

اکعاب
(اِ)
شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سرخ تیره شدن خم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اکعاب
شتافتن
تصویری از اکعاب
تصویر اکعاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتعاب
تصویر اتعاب
در رنج انداختن، مانده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکواب
تصویر اکواب
کوب ها، کوزه ها، جام ها، آسیب ها، صدمه ها، جمع واژۀ کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بَ)
درشت گردیدن شکم.
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جمع واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کرب بستن دلو را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کریب بستن دلو را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ورزانیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامردان، استوار و متمکن ناشدن سوار در زین، آهنگ شکار کردن باز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتابان رفتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ کوهان شدن شتر و مجتمع شدن پیه در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد آمدن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن، بیع سلم کردن، به پایان رسانیدن عمر را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، علف خوردن ستور، باربار نگریستن در چیزی. (ناظم الاطباء). خیره در چیزی نگریستن. (از اقرب الموارد) ، بیدار داشتن چشم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بددل ساختن و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بددل گردانیدن. (تاج المصادربیهقی). ترسانیدن. (از اقرب الموارد) ، هار شدن شتر قوی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
دشوار شدن. (منتهی الارب). دشوار شدن کار. (از تاج) (آنندراج). اصعاب امر، دشوار گردیدن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ)
ترساندن. ترسانیدن. ارهاب. افزاع. تخویف:ارعبه ، خوّفه و افزعه. (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مردن. (منتهی الارب). اشعاب مرد، مردن وی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند ستور دیوانه شدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکذاب
تصویر اکذاب
دروغگوی یافتن کسی را، کذب کسی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواب
تصویر اکواب
جمع کوب جامها تنگها کوزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتعاب
تصویر اتعاب
جمع رنجها، تعب در رنج انداختن در رنج انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعاب
تصویر اسعاب
گرسنگی دادن، گرسنه شدن گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعاب
تصویر اشعاب
مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویس آموزی: آموختن نوشتن، نویساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکباب
تصویر اکباب
نگو نساری نگون فتادن، افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از العاب
تصویر العاب
بازی کردن، واداشتن به بازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواب
تصویر اکواب
جمع کوب، جام ها، کوزه های بی دسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از العاب
تصویر العاب
((اِ))
به بازی انگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصعاب
تصویر اصعاب
((اِ))
دشوار شدن، دشوار یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
((اِ))
به رعب و هراس افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارعاب
تصویر ارعاب
ترساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکذاب
تصویر اکذاب
دروغانگیزی، دروغ نمایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکباب
تصویر اکباب
افکندن، نگون فتادن، نگونساری
فرهنگ واژه فارسی سره