جمع واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جمع واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
جَمعِ واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جَمعِ واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
دروغگوتر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). دروغگوتر: - امثال: اکذب من اخیذالدیلم. اکذب من الاخیذالصبحان. اکذب من اسیرالسند. اکذب من جحینه. اکذب من السالیه اکذب من سجاح. اکذب من شیخ الغریب. اکذب من صبی. اکذب من صنع. اکذب من فاخته. اکذب من قیس بن عاصم. اکذب من المهلب. اکذب من یلمع. اکذب من مجرب. (یادداشت مؤلف). کاذب تر.
دروغگوتر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). دروغگوتر: - امثال: اکذب من اخیذالدیلم. اکذب من الاخیذالصبحان. اکذب من اسیرالسند. اکذب من جحینه. اکذب من السالیه اکذب من سجاح. اکذب من شیخ الغریب. اکذب من صبی. اکذب من صنع. اکذب من فاخته. اکذب من قیس بن عاصم. اکذب من المهلب. اکذب من یلمع. اکذب من مجرب. (یادداشت مؤلف). کاذب تر.
پیش کسی آمدن و اقبال نمودن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقبال بر کاری. (المصادر زوزنی). روی آوردن و لازم گرفتن درس و مانند آن را. (از اقرب الموارد).
پیش کسی آمدن و اقبال نمودن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقبال بر کاری. (المصادر زوزنی). روی آوردن و لازم گرفتن درس و مانند آن را. (از اقرب الموارد).
جمع واژۀ کاثبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کاثبه کواثب است ولی صاحب تاج العروس گفته است که جمع کاثبه، اکثاب نیزآمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به کاثبه شود
جَمعِ واژۀ کاثِبَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کاثبه کواثب است ولی صاحب تاج العروس گفته است که جمع کاثبه، اکثاب نیزآمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به کاثبه شود
دور نمودن چغزلاوه. (منتهی الارب) (آنندراج). دور نمودن چغزلاوه را از آب. (ناظم الاطباء). چغزلاوۀ آب را از آن برکندن. و همزۀ آن (باب افعال) برای افادۀ سلب است. (از اقرب الموارد) : اعذب الماء اعذاباً، دور نمود... (منتهی الارب)، جمع واژۀ عرش، بمعنی استخوان نزدیک حلق که زبان را برپا دارد و گوشتپاره ای دراز در یک سوی گردن یا در بن گردن یا جای شیشۀ حجامت و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عرش شود
دور نمودن چغزلاوه. (منتهی الارب) (آنندراج). دور نمودن چغزلاوه را از آب. (ناظم الاطباء). چغزلاوۀ آب را از آن برکندن. و همزۀ آن (باب افعال) برای افادۀ سلب است. (از اقرب الموارد) : اعذب الماء اعذاباً، دور نمود... (منتهی الارب)، جَمعِ واژۀ عُرش، بمعنی استخوان نزدیک حلق که زبان را برپا دارد و گوشتپاره ای دراز در یک سوی گردن یا در بن گردن یا جای شیشۀ حجامت و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عُرش شود