جدول جو
جدول جو

معنی اکتناف - جستجوی لغت در جدول جو

اکتناف
پناه گرفتن، پناهگاه ساختن، احاطه کردن، پناه دادن
تصویری از اکتناف
تصویر اکتناف
فرهنگ فارسی عمید
اکتناف(اِ)
حظیرۀ شتران ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اکتناف
پناه گرفتن
تصویری از اکتناف
تصویر اکتناف
فرهنگ لغت هوشیار
اکتناف((اِ تِ))
زیر پر گرفتن، احاطه کردن
تصویری از اکتناف
تصویر اکتناف
فرهنگ فارسی معین
اکتناف
پناه گیری، پناهیدن
تصویری از اکتناف
تصویر اکتناف
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کنف ها، جوانب، کرانه ها، گوشه ها، جمع واژۀ کنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتناه
تصویر اکتناه
به کنه چیزی رسیدن، به ماهیت چیزی پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
کشف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتناز
تصویر اکتناز
گرد آمدن مال، جمع شدن مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اکتنا. کنیت کردن خود را. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مکنی شدن به کنیتی. صاحب کنیت شدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراهم آمدن قوم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم آمدن و حاضر آمدن. (از المصادرزوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، عده زیاد. متعددتر، بسیار. (ناظم الاطباء) ، خانه پر، دست پر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
- اکتنان ساختن، پوشیده داشتن. فروپوشیدن: اهل تمییز در هواجز این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 12).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کنه چیزی دررسیدن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن. (از یادداشت مؤلف). به نهایت چیزی رسیدن. (مؤید الفضلاء). به غایت چیزی رسیدن. (المصادر زوزنی) ، زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت. (ناظم الاطباء). زیادتی در شماره. مقابل اقلیت. (یادداشت مؤلف). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان، مذهب، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند، مقابل اقلیت. (فرهنگ فارسی معین).
- اکثریت تام، اکثریت مطلق. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ فارسی معین).
- اکثریت مطلقه یا مطلق، اکثریت تام. نصف بعلاوۀ یک. (از یادداشت مؤلف). تعداد آرایی است که لااقل مساوی نصف به علاوۀ یک باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- اکثریت نسبی، تعداد آرایی است که داوطلبی بدست می آورد بشرطی که زیادتر از آراء داوطلبان دیگر باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کهف درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهان داشتن در دل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : فاوجس فی نفسه خیفه موسی. (قرآن 67/20). و اوجس منهم خیفه. (قرآن 70/11)
لغت نامه دهخدا
کراهت داشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کراهت داشتن از چیزی. (آنندراج) ، مرد گول گرانجان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق که در کار سنگینی کند. (از اقرب الموارد) ، مرد بسیارموی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن که پرموی باشد. (از اقرب الموارد) ، کفتار نر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). کفتار نر و مؤنث آنرا عثواء گویند. (از اقرب الموارد) ، آن که رنگش مایل بسیاهی بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسی که رنگ او بسیاهی بزند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک برهنه گردیدن زن وقت آرامیدن با شوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، درآمدن و نزدیک رسیدن شب، میل کردن، مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درکشیده شدن پیر از پیری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخت گشتن. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتناف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروتنی کردن، پر کردن خیک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پرکردن مشک. (دهار) ، پنهان گردیدن در خانه خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). پنهان گردیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گرد آمدن مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرد آمدن. گرد آمدن و سخت شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کرانه ها، اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
کتفها، شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتناف
تصویر ائتناف
از سر گرفتن باز آغازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتنان
تصویر اکتنان
پوشیده شدن، فروپوشیدن، سپید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتناه
تصویر اکتناه
بن جویی: (بن کنه) به بن چیزی رسیدن بکنه چیزی رسیدن پی بردن بماهیت امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
گشودن، باز کردن، کشف کردن و پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتناز
تصویر اکتناز
گنج نهادن گرد آمدن مال، پر شدن هر چه باشد، گنج نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتناف
تصویر اعتناف
بد آمدن، ندانم کاری، نپسندیدن ناخوش داشتن، به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
((اِ تِ))
شکافتن، کشف کردن، کشف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتناز
تصویر اکتناز
((اِ تِ))
گرد آمدن مال، پر شدن هرچه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتناه
تصویر اکتناه
((اِ تِ))
به کنه چیزی رسیدن، پی بردن به ماهیت امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتشاف
تصویر اکتشاف
پی برد، پیدایش، نویابی، یافتن، یافته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
پناهاندن، پناه ها، کنارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
دوشها، شانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتناه
تصویر اکتناه
بن جویی، به بن رسی
فرهنگ واژه فارسی سره