بسته شدن رتیمه (یعنی رشتۀ یادآور) به انگشت. ترتم. (منتهی الارب) ، به بدیهه خطبه یا سخن گفتن. ببدیهه گفتن. بالبداهه گفتن. اقتبال. اقتضاب. بی اندیشۀ بسیار خطبه و شعر و آنچه بدان ماند بگفتن. (تاج المصادر بیهقی). بی اندیشه و تأمل چیزی گفتن. (غیاث). بی اندیشه شعر گفتن و آنچه بدان ماند. (زوزنی). گفتن سخنی یا شعری بی تهیه. شعر یا خطبه یا نامۀ بی اندیشه کردن باشد و این را بدیهه نیز خوانند. (حدایق السحر) ، فی الفور کردن کاری. (غیاث) ، گاه رهوار و گاه گام رفتن اسب، میانه روش رفتن اسب. (منتهی الارب) ، بستن هردو پای گوسفند را، جمع کردن ملخ برای بریان کردن. گلۀ ملخ گرد کردن از بهر بریان کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ارتجال طعام،پختن طعام در دیگ سنگ یا مس. (منتهی الارب) ، ارتجال برأی، تفرد در آن. منفرد شدن در رأی. (منتهی الارب). انفراد در رأی و مشورت نکردن با کسی در آن، ارتجل الزند، بند دستار بزیر هر دو پا گذاشت. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده:و قیل المرتجل من یمسک الزند بیدیه و رجلیه لانه وحده و به فسر ایضاً قول الراعی المذکور و قال ابوعمرو المرتجل الذی یقدح الزند فامسک الزنده السفلی برجله. و ابوالکمال سید احمد عاصم در ترجمه ترکی قاموس گوید: ارتجال چقماغی ایاقلری آلتنه وضع ایلمک معناسنه در...، یعنی ارتجال بمعنی زنده یعنی پازند را زیر پای گذاشتن باشد، ارتجل رجلک، لازم بگیر حال خود را. (منتهی الارب)
بسته شدن رتیمه (یعنی رشتۀ یادآور) به انگشت. تَرتُم. (منتهی الارب) ، به بدیهه خطبه یا سخن گفتن. ببدیهه گفتن. بالبداهه گفتن. اقتبال. اقتضاب. بی اندیشۀ بسیار خطبه و شعر و آنچه بدان ماند بگفتن. (تاج المصادر بیهقی). بی اندیشه و تأمل چیزی گفتن. (غیاث). بی اندیشه شعر گفتن و آنچه بدان ماند. (زوزنی). گفتن سخنی یا شعری بی تهیه. شعر یا خطبه یا نامۀ بی اندیشه کردن باشد و این را بدیهه نیز خوانند. (حدایق السحر) ، فی الفور کردن کاری. (غیاث) ، گاه رهوار و گاه گام رفتن اسب، میانه روش رفتن اسب. (منتهی الارب) ، بستن هردو پای گوسفند را، جمع کردن ملخ برای بریان کردن. گلۀ ملخ گرد کردن از بهر بریان کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ارتجال طعام،پختن طعام در دیگ سنگ یا مس. (منتهی الارب) ، ارتجال برأی، تفرد در آن. منفرد شدن در رأی. (منتهی الارب). انفراد در رأی و مشورت نکردن با کسی در آن، ارتجل الزند، بند دستار بزیر هر دو پا گذاشت. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده:و قیل المرتجل من یمسک الزند بیدیه و رجلیه لانه وحده و به فسر ایضاً قول الراعی المذکور و قال ابوعمرو المرتجل الذی یقدح الزند فامسک الزنده السفلی برجله. و ابوالکمال سید احمد عاصم در ترجمه ترکی قاموس گوید: ارتجال چقماغی ایاقلری آلتنه وضع ایلمک معناسنه در...، یعنی ارتجال بمعنی زنده یعنی پازند را زیر پای گذاشتن باشد، ارتجل رجلک، لازم بگیر حال خود را. (منتهی الارب)
راز با کسی در میان نهادن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بس، خشنودی. (ناظم الاطباء) ، نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی: و سرابیل تقیکم الحر. (قرآن 81/16) ، ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است، و مانند: بیدک الخیر. (قرآن 26/3) ، ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
راز با کسی در میان نهادن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بس، خشنودی. (ناظم الاطباء) ، نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی: و سرابیل تقیکم الحر. (قرآن 81/16) ، ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است، و مانند: بیدک الخیر. (قرآن 26/3) ، ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
سخن زشت گفتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : انتتم فلان بقول سوء، سخن زشت گفت، کأنه افتعل من نتم. (منتهی الارب). انفجار بقول قبیح. انتثام. (از اقرب الموارد) ، جریان عمومی برگزیدن نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهر و دیگر انجمنها
سخن زشت گفتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : انتتم فلان بقول سوء، سخن زشت گفت، کأنه افتعل من نتم. (منتهی الارب). انفجار بقول قبیح. انتثام. (از اقرب الموارد) ، جریان عمومی برگزیدن نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهر و دیگر انجمنها
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن