جدول جو
جدول جو

معنی اکاد - جستجوی لغت در جدول جو

اکاد
(اِ)
مفرد اکائد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوالی که بدان قربوس زین را با پهلوی زین بندند. ج، اکائد. (منتهی الارب) (آنندراج). دوال پالان بند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به اکائد شود، خوی گیرفروش. (از اقرب الموارد) ، پالان گر را گویند. (آنندراج). پالان دوز. ج، اکافون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
اکاد
(اَکْ کا)
اکد. قوم و کشور باستانی واقع در شمال عراق. (یادداشت مؤلف). اکادیها اصلاً سامی نژاد بوده اند در شمال عراق سلطنت داشته اند بعدها بابلیها جای آنان را گرفته کلیه تمدن شان را اخذ کرده اند. (از یشتها ج 1 ص 279). و رجوع به فهرست همان مأخذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکاد
تصویر چکاد
(پسرانه)
بالای کوه، قله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چکاد
تصویر چکاد
جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد، برای مثال شب وروز غرقه در احسان اویم / که تاجی ست احسان او بر چکادم (سنائی۲ - ۲۰۰)
سرکوه، بالای کوه، قله، برای مثال بیامد دوان دیده بان از چکاد / که آمد ز ایران سواری چو باد (فردوسی - لغت فرس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاد
تصویر ایاد
وسیلۀ قوت و نیرو، پشتیبان، پناه، پرده، کوه، دژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکال
تصویر اکال
پرخور، بسیار خورنده، بسیار خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دِ)
جمع واژۀ اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به اکدش شود، زحمت ماده شتر از پشم درآوردن بچه در شکمش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
جمع واژۀ اکدر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اکدر شود، خواهشهای نفسانی. خیالات باطل. (فرهنگ فارسی معین) :
هین گریز از جور اکال غلیظ
سوی آنکه گفت: ما ایمت حفیظ.
مولوی (از فرهنگ فارسی معین).
، دارویی که بشرۀ گوشت را و قرحه ای که بر آن است بخورد. دوایی که گوشت را بریزاند. دوایی که پوست و گوشت ببرد: حامض ریکه از داروهای اکال است. اسیدبریک اکال است. (یادداشت مؤلف).
هو الدواء الذی یبلغ من تحلیله و تقریحه ان ینقص من جواهراللحم مثل الزنجار. (قانون ابوعلی سینا کتاب دوم ص 149). هرچه که بسبب افراط تحلیل و جلا و تفریق نفوذ، نقصان جوهر عضو نماید. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
بازار سردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکمد
تصویر اکمد
تیره رنگ، رنگ به رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسد
تصویر اکسد
بی رواج تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاد
تصویر حکاد
زاد گرایی بازگشت به زاد خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکراد
تصویر اکراد
پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاد
تصویر انکاد
آبکور یافتن (آبکور بی خبر و برکت)، دست نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاد
تصویر ایاد
پشتیبان، پناهگاه، پاس داشت، پشتیبانی، هوا، کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاد
تصویر ایکاد
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکید
تصویر اکید
استوار، محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواد
تصویر اکواد
جمع کوده، خاک وخاشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکار
تصویر اکار
شیاردادن برای کشاورزی کشاورز برزگر برزیگر، جمع اکره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکاف
تصویر اکاف
پالان ستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاد
تصویر چکاد
فرق سر، میان سر، قله، تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصاد
تصویر اصاد
آبگیر کوهستانی آستانه در زندان تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکال
تصویر اکال
((اَ کّ))
پرخور، بسیار خور، کنایه از هوی و هوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکاد
تصویر چکاد
قله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکار
تصویر اکار
شخم زدن، شیاردادن، کشاورز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکاف
تصویر اکاف
پالان، پالان دوز، خوی گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکال
تصویر اکال
پرخور، شکم باره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
جگرها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکدا
تصویر اکدا
زفتی، گدامنشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکراد
تصویر اکراد
کردان، کردها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
بازار سردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسد
تصویر اکسد
نارواتر، ناروانتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکمد
تصویر اکمد
تیره رنگ، رنگ به رنگ
فرهنگ واژه فارسی سره