جدول جو
جدول جو

معنی اپیدمی - جستجوی لغت در جدول جو

اپیدمی
شیوع بیماری ای که می تواند افراد بسیاری را هم زمان مبتلا کند، کنایه از شیوع یک پدیده یا رفتار
تصویری از اپیدمی
تصویر اپیدمی
فرهنگ فارسی عمید
اپیدمی
فرانسوی بیماری واگیر
تصویری از اپیدمی
تصویر اپیدمی
فرهنگ لغت هوشیار
اپیدمی
((اِ دِ))
عارضه یا بیماری عام، بیماری ای که به عموم مردم سرایت کرده باشد، مسری، همه گیر (واژه فرهنگستان)
تصویری از اپیدمی
تصویر اپیدمی
فرهنگ فارسی معین
اپیدمی
بیماری واگیر، فراگیری، همه گیری
تصویری از اپیدمی
تصویر اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
اپیدمی
بیماری شایع، شیوع، عالمگیر، مسری، همه جاگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپیدمو
تصویر سپیدمو
کسی که موهای سرش سفید باشد، موسفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اپیدمیک
تصویر اپیدمیک
ویژگی بیماری ای که ناگهان عدۀ بسیاری را مبتلا می سازد، همه گیر، همه جاگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اپیدرم
تصویر اپیدرم
قشر خارجی پوست جانوران یا اندام گیاهان، روپوست
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَ)
مرکّب از: تپیدن + ’ی’، لیاقت. رجوع به طپیدنی و تپیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ دَ)
قابل طپیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
آکادمی. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). رجوع به آکادمی شود، اکله. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکله و اکال. شود، اکال. (از اقرب الموارد). و رجوع به سه معنی اخیر اکال شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت و عمل چاپیده شدن، رجوع به چاپیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آنچه به کار چاپیدن آید و درخور چاپیدن بود
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
قابل چپیدن. درخور چپیدن. و رجوع به چپیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت و کیفیت قاپیده: این جای قاپیدگی سگ است. رجوع به قاپیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ دَ / دِ)
حالت طپیده. تپش. طپش. اضطراب. لرزه. لجاجه: طپیدگی از گرسنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ پَ / پِ)
همان پی سفید است و سپیدپا. (آنندراج). رجوع به سپیدپا و پی سفید شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ مَ / مِ)
جوهر و عرق می است که چون مصعد شود سرخی آن بسپیدی تبدیل می یابد. (آنندراج) (انجمن آرا) :
غم اگرت بعرق و پی، زردمیش حریف نی
ریز در آن سپیدمی، اینت گلاب عنبری.
مطلق رازی (از آنندراج و انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
تپیدن. رجوع به طپیدگی و تپیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادیمی
تصویر ادیمی
چرمی چرمینه منسوب به ادیم، ادیم گر
فرهنگ لغت هوشیار
سپید بودن سفیدی ابیاض، روشنی درخشندگی. یا سپیدی با بالا. سپیده بباذ فجر مستطیل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ایم، بیوگان، بی شوهران، بی زنان جمع ایم بیوگان بیوه زنان زنان بی شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانیدنیوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیدرم
تصویر اپیدرم
فرانسوی پوشبافت رویه بیرونی پوست جانوران یاپوسته گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیدمیک
تصویر اپیدمیک
فرانسوی همه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ دِ یُ لُ))
مطالعه نحوه انتشار بیماری ها و عوامل بیماری زا یا هر عاملی که به سلامت مربوط باشد، همه گیرشناسی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانی، دنیوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایامی
تصویر ایامی
((اَ ما))
جمع ایم، بیوه گان، بیوه زنان، زنان بی شوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپیدرم
تصویر اپیدرم
پوش بافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اپیدمیک
تصویر اپیدمیک
همه گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
Acid, Acidic, Acidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотный , кислый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
sauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотний , кисло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
kwaśny
دیکشنری فارسی به لهستانی