جدول جو
جدول جو

معنی اپرخیده - جستجوی لغت در جدول جو

اپرخیده
(اَ پَ دَ / دِ)
بمعنی صریح است چنانکه پرخیده بمعنی ایما و اشاره باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً این کلمه موضوع و مصنوع است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکیده
تصویر ارکیده
(دخترانه)
گلی با رنگهای درخشان که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگتر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارکیده
تصویر ارکیده
نوعی گل سرخ و صورتی که یک گلبرگ آن از دو گلبرگ دیگرش بزرگ تر است، گیاه علفی و زینتی این گل از خانوادۀ ثعلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریده
تصویر پریده
پروازکرده، به هوارفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخنده
تصویر پرخنده
بسیار خندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
تفتیش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ خَدَ / دِ)
لب پرخنده، سخت خندان:
لب سام سیندخت پرخنده دید
همه بیخ کین از دلش کنده دید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پِ دِ)
نامیست که جغرافیّون قدیم یونان به پارس میداده اند. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1497)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
شهریست حصین در ترکیۀ اروپاو نام قدیم آن لیخنیذ بود و آن تابع قضاء لواء مناستر در ولایت سالونیک از روم ایلی و در ساحل شمالی دریاچۀ اخریده واقع است و تا یانینه 180 هزار گز (از جانب شمال) مسافت دارد. سکنۀ آن 5000 تن است و گوینددر آن 2000 خانه است و در مائۀ هشتم میلادی این شهرمقام پادشاهان بلغار بود. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
چرخ خورده. چرخ زده. رجوع به چرخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
مخفف آرمیده. آسوده. مستریح. ساکن. بیحرکت. قرارگرفته. ساکن شده. (برهان). ارمنده. (جهانگیری). رجوع به آرمیده شود
لغت نامه دهخدا
از بلاد اسپانیا. (حلل السندسیه ج 1 ص 40) ، بر شتر نشستن، بازداشتن شتر را ازحوض، دراز شدن آستین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
غضبناک. خشم آلود. (برهان) (آنندراج) ، روغن مالیدن مرد هر روز. (منتهی الأرب). خود را همه روزه روغن مالیدن، موی شاندن. (منتهی الأرب) ، ارفاه ابل، بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهد. (منتهی الأرب). به آب آوردن اشتر هر گه که خواهد. (تاج المصادر بیهقی) ، اقامت کردن شتران نزدیک آب و تن آسان و سیر آب و علف ماندن. (منتهی الأرب) ، برآسودن. پیوسته بودن در ناز و نعمت. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
قیمت کرده. قیمت شده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(نَ پُ دَ / دِ)
بی آنکه بپرسند. بی آنکه سؤال شود. قبل از سؤال
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ شُ دَ)
تفتیش کردن. برخیدن. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ / تِ)
سؤال نشده. نخواسته.
- ناپرسیده گفتن، بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. (منتخب قابوسنامه ص 29). ناپرسیده مگوی. (خواجه عبداﷲ انصاری). سخن ناپرسیده همه را سخرۀ تیغ یاساگردانید. (وصاف ص 341). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. (وصاف ص 325)
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ دَ / دِ)
مخالف و خودرأی را گویند و فرزندی را نیز گفته اندکه عاق و عاصی پدر و مادر شده باشد. (برهان). عاق وسرکش. (رشیدی). فرزند عاق. (جهانگیری) :
بد او را یکی پرمخیده پسر
ز بهر جهان بر پدر کینه ور.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
مسئول. سؤال شده
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارخیه
تصویر ارخیه
فرو هشته هر چه فرو انداخته شود از پرده و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
سئوال شده، مسئول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخنده
تصویر پرخنده
سخت خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
تفتیش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیده
تصویر ارزیده
قیمت کرده، قیمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریده
تصویر پریده
پرواز کرده، تبخیرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپرسیده
تصویر ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرخیدن
تصویر پرخیدن
((پَ دَ))
تفتیش کردن
فرهنگ فارسی معین
((اُ دِ))
گیاهی از طایفه ثعلب که بعضی از انواع آن دارای گل های زیبا است و به عنوان گل زینتی در باغچه یا گلدان کاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرمخیده
تصویر پرمخیده
((پَ مَ دِ))
خودسر و نافرمان، فرزند عاق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریده
تصویر پریده
((پَ دِ))
پرواز کرده، بخار شده، نابود شده
فرهنگ فارسی معین
ایما، رمز، مخالف
فرهنگ واژه مترادف متضاد