جدول جو
جدول جو

معنی اوهاط - جستجوی لغت در جدول جو

اوهاط
(اَ)
جمع واژۀ وهط. خصومتها. (منتهی الارب) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوهام
تصویر اوهام
وهم ها، گمان ها، خیال ها، شبح ها، ذهن ها، ترس ها، جمع واژۀ وهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوساط
تصویر اوساط
وسط ها، میانه ها، چیزهایی که نه خوب باشد نه بد، جمع واژۀ وسط
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
شتاب و شتابی. (ناظم الاطباء) : لقیته علی اوفاط، دیدار کردم با وی بشتاب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طط)
آطّه. (ناظم الاطباء) ، فقیه ومؤمن بزبان حبشه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سست و گران گردانیدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وهق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کمندها. (آنندراج). رجوع به وهق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح. (آنندراج).
- در اوهام آمدن، بوهم درآمدن. وصف چیزی به وهم آمدن:
تو در کنار من آیی من این طمع نکنم
که می نیایدت از حسن وصف در اوهام.
سعدی.
شمایلی که نیاید بوصف در اوهام
خصائصی که نگنجد بذکر در افواه.
سعدی.
- اوهام پرست، خرافاقی. پیرو اوهام.
- اوهام پرستی، پیروی خرافات. خرافه پرستی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وسط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- اوساط ناس، مردمان عادی، نه بزرگ نه خرد. طبقۀ متوسط: چنانکه ملوک را از آن فواید تواند بود اوساط مردمان را هم منافع حاصل تواند شد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اِضِءْ)
آب زدن بر کس. یقال: الهطت المراءه فرجها بماء. (منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رهط، به معنی گروه و قبیلۀ مردان و پوست پاره که زنان حایض و کودکان بر کمر بندند، دریافتن بوی. (منتهی الارب). بوی چیزی دریافتن. (کنز اللغات). بوی بردن. (تاج المصادر بیهقی).
- ارواح صید، یافتن صید بوی مردم را. (منتهی الارب).
، گندیده شدن. (کنز اللغات). گندا شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، بگردیدن آب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وهطه (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به معنی زمین پست مغاک. (آنندراج). و رجوع به وهطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوساط
تصویر اوساط
جمع وسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوهام
تصویر اوهام
خیالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوساط
تصویر اوساط
((اُ یا اَ))
جمع وسط، میان ها، میانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوهام
تصویر اوهام
((اَ یا اُ))
جمع وهم، گمان ها، خیالات، پندارها
فرهنگ فارسی معین
احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدم نمونا
فرهنگ گویش مازندرانی