جدول جو
جدول جو

معنی اوسوند - جستجوی لغت در جدول جو

اوسوند
گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پستانداری اهلی و علف خوار که از شیر و پشم و گوشت و پوست او استفاده می کنند و گوشت او از غذاهای اصلی انسان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تنگه ای است در میان جزایر مولداء که ببحرمنجمد شمالی راه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سا)
دهی مرکز دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر با 752 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آن خرما، غلات، تنباکو، جالیزکاری و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جزیره ای متعلق بسویس که بوسیلۀ باب قالمار از ساحل جدا می گردد. طولش به 150 و عرضش به 13 کیلومتر بالغ میشود و 30000 تن سکنه و جنگل ها و چراگاههای بسیار عالی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افسون زده. (بهارعجم) (آنندراج) :
افسونی چشم نیم مستی است
آن نرگس ذوالخمار جادو.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
اسم یکی از طوایف ایل دلفان از ایلات کرد ایران است که تقریباً 1500 خانوار میشوند و درایتی وند سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(قَیْسْ وَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 80 تن. آب آن از سراب قره دانه می باشد. محصول آن غلات، چغندرقند، صیفی، حبوب و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عیسْ وَ)
یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر. آب آن از قنات و چاه. زراعت آن اکثر دیمی است. محصول آن غلات و خرما و تنباکو است. این دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 3200 تن است و قرای مهم آن عبارتند از: چاه خانی، خوش آب، خوش مکان، سرمل و گزبلند. مرکز این دهستان قریۀ عیسوند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غورْ وَ)
نام رودی است که از کوههایی در نزدیکی کابل سرچشمه میگیرد. رجوع به فی تحقیق ماللهندص 130 شود، نام محلی در حدود کابل: پس لشکر از راه درۀ زیرقان و غوروند بکشیدندو بیرون آمدند. (تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ص 247)
لغت نامه دهخدا
(سَ / اَ سِ)
دوایی است که آنرا نیلوفر هندی گویند گرم و خشک و محلل بادها و نفخ ها و بفتح اول و کسر ثالث هم بنظرآمده است. (آنندراج) (برهان). نیلوفر هندی که قسمی از نیلوفر آبی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از طوایف لر که به خدمت هزاراسف و برادران وی پیوستند و ایشان را قوت و شوکت زیادت شد و با اتابک تکلۀ سلغری چند نوبت به جنگ پرداختند. (از تاریخ گزیده). رجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 40 و 42 شود
لغت نامه دهخدا
(کورْ)
تیره ای از طایفۀ ململی هفت لنگ است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام گیاهی است که چون آنرا بشکنند از آن شیرۀ سفیدی مانند شیر برآید و آنرا در خضابها بکار برند و بعضی گفته اند که علف شتر است. ظاهراً با علف شیر که گیاه شیردار باشد، تصحیف خوانی شده است. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 6هزارگزی غرب هرسم و جنوب شرقی شاه آباد. دشت و سردسیر است. سکنۀ آن 325 تن است که مذهب تشیع دارند و به لهجۀ کردی تکلم می کنند. آب آن از رود خانه ماشالگان و سراب هرسم تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، چغندر قند، توتون، و شغل مردم زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، و از طریق چشمه سنگی اتومبیل نیز میتوان برد. این ده به قلاجیرنیز معروف است. زیارتگاه امامزاده حسن در بالای کوه مجاور آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. 245 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. تابستان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو ایذه واقعست. محلی است جلگه، گرمسیر، سکنۀ آن 108 تن از ایل بختیاری هستند و آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان گیوه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
نام شهری است بماوراءالنهر از نواحی فرغانه. (مراصد الاطلاع) :
گریۀ من خنده شد چون بسعادت رسید
گنج هنر سعد دین از سفر اوزجند.
سوزنی.
به اوس و اوزجند از تو خبر شد
که ساده شکّری ﱡ و ناب قندی.
سوزنی.
رجوع به اوزگند شود، تقاضا نمودن، تعجیل کردن و شتاب نمودن، پریشان کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) ، بزور گرفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
غربی ترین کشور اروپایی ودارای 162700 تن جمعیت است که شامل جزیره ایسلند وچند جزیره دیگر میشود. پایتختش ریکیاویک است. ایسلند فلاتی است مرتفع و مرتفعترین نقاطش در یخ پهنه هایی است که بزرگترین آنها واتنا یوکول میباشد. کوههای آتشفشان دارد و هوایش بسبب جریان آتلانتیک شمالی ملایم ومرطوب است. فقط 25% ایسلند قابل سکنی است. جنگل ندارد ولی دارای مراتع فراوان است. زبان جدید ایسلندی تقریباً همان زبان نورس قدیم است. حکومت ایسلند جمهوری مستقل است و در سال 1946م. بعضویت سازمان ملل متحدپذیرفته شد و به برنامۀ احیای اقتصاد اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ملحق گردید. (از دائره المعارف فارسی). آیسلند. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اُ لِ)
یا آلسوند شهری از نروژ که در یکی از جزایر ساحلی اقیانوس اطلس قرار دارد. سکنۀ آن 18500 تن است، سخت خصومت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). سخت شدن در کار و در خصومت. (از اقرب الموارد) ، منکر شدن حق کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). انکار حق کسی. (از اقرب الموارد) ، به زمین چسبانیدن گور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یاری دادن بر انکار و بر انکار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یاری دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ وَ)
در اوستا: اسنونت، در فصل 17 بندهش که از اقسام آتشها سخن رفته، در بند 7 مندرج است: ’آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسروب هماره پناه جهان بود. وقتی که کیخسروب بتکدۀ دریاچۀ چچست را ویران کرد، آن آتش بیال اسب او فرونشست سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید، به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرونشاند’. در فصل 12 بندهش بند 26 مندرج است که کوه اسنوند در اتروپاتکان (آذربایجان) است. از این کوه در بند 5 زامیادیشت (اوستا) اسم برده شده است. امروز بتحقیق نمیدانیم که کوه مزبور در چه نقطۀ آذربایجان واقع است. در زادسپرم نیز در فصل 6 بند 22 مندرج است: ’آذرگشسب پیروزگر در کنار دریاچۀ چچست واقع است’. باز در زادسپرم فصل 11 بند 9 آمده: ’آذرگشسب در کوه اسنوند در آتروپاتکان است’. در دو سی روزۀ کوچک و بزرگ در بند 9 و در آتش نیایش بندهای 5-6 از کوه اسنوندو کوه ریوند که در نیشابور محل آتشکدۀ معروف آذربرزین مهر بوده یاد شده است. (یشتها تألیف پورداود ج 2صص 239- 242) (مزدیسنا تألیف معین صص 199-201)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ)
شعبه ای از هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73). و آن جزو طایفۀ دودکی از ایل بختیاری است و دارای شعب ذیل میباشد: بردین، پل، خواجه، گاودوشی، شهماروند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
اشنود. نام دومین روز از خمسۀ مسترقه است. (شعوری ج 1 ص 136). محرف اشتود است. رجوع به اشنود و اشنوذ و اشتود شود، چشم زخم رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اُو)
افسون و آن خواندن کلماتی باشد مر عزائم خوانان وساحران را بجهت حصول مقاصد خود و رام کردن جانوران. (ناظم الاطباء) (برهان) (هفت قلزم). جادو و سحر. (ازناظم الاطباء). حیله و تزویر. (برهان) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوسند
تصویر ناوسند
ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسپند
تصویر گوسپند
گوسفند: این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره تهی شاخان که جهت استفاده از پشم و شیر و گوشتش آنرا اهلی کرده بصورت گله های بزرگ نگهداری میکنند. برخی نژاد های گوسفند نر دارای شاخ مورب و حلقوی و پیچ دار میباشند و در این صورت بنام قوچ نامیده میشوند ولی گوسفند ماده متعلق بهر نژادی که باشد بطور عام بنام میش خوانده میشود. بهترین نژاد های گوسفند عبارتند از: نژاد مرینوس که دارای پشمهای لطیفی است و گوسفند قره گل که پشمهایش دارای جعد خاصی است گوسپند ضان جمع گوسفندان گوسفند ها. یا گوسفند تسلیم. گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، شخصی که در کمال تسلیم باشد (ایهام بدو معنی) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند. (شانی تکلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد یا اوستاد صفا. مرد کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسپند
تصویر گوسپند
((پَ))
گوسفند، از جانوران اهلی و علف خوار که گوشت و پوست و شیرش مورد استفاده انسان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوسفند
تصویر گوسفند
((فَ))
از جانوران اهلی و علف خوار که گوشت و پوست و شیرش مورد استفاده انسان است، گوسپند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوساندن
تصویر اوساندن
((اَ دَ))
افشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوسانه
تصویر اوسانه
((اُ نِ))
افسانه
فرهنگ فارسی معین
افسون
فرهنگ گویش مازندرانی