ضره. زنی باشد که بر سر زن خواهند. (فرهنگ اسدی). هبو. هوو. دو زن که در خانه یک شوهر باشند. (آنندراج) : اضرار، باوسنی گشتن زن. (المصادر زوزنی). دو زن که یک شوهر داشته باشند هر یک مر دیگری را وسنی باشد، و به ضم هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند. بنانج. (یادداشت مؤلف). وشنی. (فرهنگ فارسی معین). گولانج. (یادداشت مؤلف) : دوستانم همه مانندۀ وسنی شده اند همه زآن است که با من نه درم ماند و نه زر. عسجدی (از آنندراج). از مراعات عدل تو برخاست دشمنی از میانۀ وسنی. فخری
ضره. زنی باشد که بر سر زن خواهند. (فرهنگ اسدی). هبو. هوو. دو زن که در خانه یک شوهر باشند. (آنندراج) : اضرار، باوسنی گشتن زن. (المصادر زوزنی). دو زن که یک شوهر داشته باشند هر یک مر دیگری را وسنی باشد، و به ضم هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند. بنانج. (یادداشت مؤلف). وشنی. (فرهنگ فارسی معین). گولانج. (یادداشت مؤلف) : دوستانم همه مانندۀ وسنی شده اند همه زآن است که با من نه درم ماند و نه زر. عسجدی (از آنندراج). از مراعات عدل تو برخاست دشمنی از میانۀ وسنی. فخری
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی: رای موافق و نیت و اعتقاد او ازروزگار توسن، برداشت توسنی. منوچهری. گرچه از توسنی چو طالع ماست ما کمند وفا دراندازیم. خاقانی. همه تندی مکن لختی بیارام رها کن توسنی چو من شدم رام. نظامی. توسنی طبع چو رامت شود سکۀ اخلاص به نامت شود. نظامی. رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی: رای موافق و نیت و اعتقاد او ازروزگار توسن، برداشت توسنی. منوچهری. گرچه از توسنی چو طالع ماست ما کمند وفا دراندازیم. خاقانی. همه تندی مکن لختی بیارام رها کن توسنی چو من شدم رام. نظامی. توسنی طبع چو رامت شود سکۀ اخلاص به نامت شود. نظامی. رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
جمع واژۀ آنیه، و آنیه جمع واژۀ اناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی. فرخی. بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش. ناصر خسرو. هم ز انواع اوانی بی عدد کانچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به اناء و آنیه شود
جَمعِ واژۀ آنیه، و آنیه جَمعِ واژۀ اِناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی. فرخی. بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش. ناصر خسرو. هم ز انواع اوانی بی عدد کانچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به اناء و آنیه شود
دو زن را گویند که یک شوهر داشته باشند و هر یک مر دیگر را اموسنی بود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زن یک شوهر نسبت بزن دیگر او. هوو. وسنی. و رجوع به آموسنی و وسنی شود
دو زن را گویند که یک شوهر داشته باشند و هر یک مر دیگر را اموسنی بود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زن یک شوهر نسبت بزن دیگر او. هوو. وسنی. و رجوع به آموسنی و وسنی شود
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)