جدول جو
جدول جو

معنی اوره - جستجوی لغت در جدول جو

اوره
ابره، رویۀ لباس، رویه برای مثال حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبه آستر است (خاقانی - ۶۶)
تصویری از اوره
تصویر اوره
فرهنگ فارسی عمید
اوره
ماده ای بی رنگ و بی بو به صورت بلورهای سوزنی نازک که در کبد تولید می شود و همراه با ادرار از بدن انسان دفع می شود، نوع مصنوعی آن در صنعت و کشاورزی به عنوان کود کاربرد دارد
تصویری از اوره
تصویر اوره
فرهنگ فارسی عمید
اوره(اَ رَ / رِ)
ابره، قبا و ابره رضایی و غیره. (غیاث اللغات). رویۀ قبا. (انجمن آرا). ابره است که روی قبا و کلاه وامثال آن باشد چه در فارسی با و واو بهم تبدیل می یابند. (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان). ابره، قبا و کلاه و جز آن در مقابل آستر. (ناظم الاطباء) :
حال مقلوب شد که بر تن دهر
اوره کرباس و دیبه آستر است.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
اوره(اَ رَهْ)
رهگذر آب. (اوبهی). آب راهه، مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب) (متن اللغه) (مهذب الاسماء). ج، اوزون. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
اوره(اَ رَهْ)
گول و احمق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (تاج المصادر بیهقی). ابله
لغت نامه دهخدا
اوره(اَ وِ رَ)
ارض اوره، زمین سخت خشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اوره(رِ)
به اصطلاح کیمیا، ماده ای است بی رنگ و بی بو و طعمش شبیه به طعم شوره که در بول تولید میگردد و چون با اکسیژن ترکیب یابد تولید اسید اوریک میشود و اورات ملحی است که از اسید اوریک با یک بزی حاصل میگردد. (ناظم الاطباء). ترکیب آلی سفید متبلور با فرمول شیمیایی 2 (NH2) CO در همه پستانداران و بعضی ماهیها عمده ترین محصول نهایی ازت دار سوخت وساز مواد پروتئینی است در بدن (در پرندگان، حشرات و اغلب ماهیها، محصول نظیر آن اسید اوریک است). اوره نه فقط در ادرار پستانداران بلکه در خون و صفرا و شیر و عرق و سایر مایعات بدن آنها موجود است. ادرار انسان از 2 تا 5 درصد اوره دارد که در انسان بالغ در حدود روزی 30 گرم دفع میشود. اوره اولین مادۀ آلی است که مصنوعاً (توسط ف. ولر) ساخته شد (1828م.) ، و این امر دارای اهمیت تاریخی است زیرا تا آن زمان دانشمندان معتقد بودند که مواد آلی فقط در تحت تأثیر ’نیروی حیاتی’ که در بدن موجودات زنده در کار است ممکن است تشکیل یابد و کشف ولر اولین ضربه ای بود که بر این نظریه که به نظریۀ نیروی حیاتی معروف است وارد شد. اوره برای تهیۀ کودهای شیمیایی و بعضی داروها و نیز در طب بکار میرود و از موارد استعمال عمده آن تهیۀ رزینهایی است که ازاوره و فورمالدئید بدست می آیند و در ساختن دسته ای از مواد پلاستیک بکار میبرند. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
اوره
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات، بنشن، سیب زمینی، قیسی و میوجات سردسیری و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
اوره((رِ))
جوهر بول، ماده ای آبی رنگ، شور و تلخ تشکیل یافته از اکسیژن، ازت، هیدروژن و کربن
تصویری از اوره
تصویر اوره
فرهنگ فارسی معین
اوره((اَ رَ یا اُ رِ))
ابره، رویه جامه و قبا
تصویری از اوره
تصویر اوره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اورده
تصویر اورده
ورید، رگی که خون را به قلب برمی گرداند، سیاهرگ، رگ گردن، رگ های نمایان بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواره
تصویر اواره
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورع
تصویر اورع
باورع تر، پرهیزکارتر، پارساتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسره
تصویر اسره
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورا
تصویر اورا
قلعه، حصار، دز، دیز، دیزه، اورا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغره
تصویر اغره
ورمی که در گردن انسان پیدا شود، گواتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابره
تصویر ابره
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورک
تصویر اورک
تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، بازپیچ، بازام، نرموره، آورک، سابود، گواچو، پالوازه، بادپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورت
تصویر اورت
بسیار زیاد، بسیار، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادره
تصویر ادره
نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوجه
تصویر اوجه
بزرگتر، با عظمت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهره
تصویر اهره
مانه کاچار ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورم
تصویر اورم
توده مردم، سپهسالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورع
تصویر اورع
با ورع تر پرهیزگارتر پارساتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورق
تصویر اورق
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که شاخه درخت یا جایی مرتفع آویزند و در آن نشینند تاب خورند باد پیچ تاب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تیره ای از ترکان، تاژگاه (تاژ خیمه) بازگشت ترکی پشته توده، تاژ ترکمنی (تاژ خیمه برهان قاطع) چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغره
تصویر اغره
جمع غریر. فریفتگان مغروران، جوانان بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوره
تصویر آوره
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوره
تصویر اسوره
جمع اسوار، دستبندها دست برنجن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازره
تصویر ازره
بچشم، بدیده (از طریق)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از خزندگان سوسمار بی پا جانوری از تیره سوسماران از رده خزندگان. این سوسمار چون فاقد اندام حرکتی (دست و پا) است و استوانه یی شکل است ظاهرا بشکل مار میماند و با آن اشتباه میشود در صورتیکه با داشتن پلک چشم از ماران مشخص میشود. جانور بی آزاری است که در اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا فراوان است. رنگ بدنش برنزی است و مانند همه سوسماران در موقع اظطراب (خصوصا موقع گرفتن) دمش را رها میکند. در سوراخها و زیر سنگهازیست میکند و فقط روزها موقع طلوع آفتاب از نه اش خارج میشود سوسمار بی دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوره
تصویر اجوره
مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اُ رِ))
هوبره، آهوبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اَ رِ))
لباس، بخش بیرونی لباس
فرهنگ فارسی معین