بیماری ای که به واسطۀ اختلال عمل کلیه ها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید می گردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بی اشتهایی، خواب آلودگی، کدورت دید، تشنج و اغما است
بیماری ای که به واسطۀ اختلال عمل کلیه ها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید می گردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بی اشتهایی، خواب آلودگی، کدورت دید، تشنج و اغما است
اهورامزدا نام فرشته ای روز اول از هر ماه خورشیدی سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زوش، برجیس، قاضی فلک، سعد السّعود، ژوپیتر، زواش، سعد اکبر، هرمز، زاووش، قاضی چرخ، زاوش برای مثال شب اورمزد آمد از ماه دی / ز گفتن برآسای و بردار می (فردوسی - ۶/۲۶۰)
اهورامزدا نام فرشته ای روز اول از هر ماه خورشیدی سَیّارِۀ مُشتَری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، زَوَش، بِرجیس، قاضیِ فَلَک، سَعدُ السُّعود، ژوپیتِر، زَواش، سَعدِ اَکبَر، هُرمُز، زاووش، قاضیِ چَرخ، زاوُش برای مِثال شب اورمزد آمد از ماه دی / ز گفتن برآسای و بردار می (فردوسی - ۶/۲۶۰)
هرمزاردشیر. شهری بوده در خوزستان که گویا هرمز اول پسر شاپور بنا نهاد یا تعمیر و تجدید کرد. بعدها این کلمه کوتاه گشت و هرمسیر گفته شد. همین شهر بقول مارکوارت نام هوچستان واجار (خوزستان بازار) هم داشته که سوق الاهواز، عربی آن است. (فرهنگ شاهنامه) : دگر شارسان اورمزداردشیر که گردد ز یادش جوان مرد پیر. فردوسی. رجوع به هر مسیر و هرمزد اردشیر شود
هرمزاردشیر. شهری بوده در خوزستان که گویا هرمز اول پسر شاپور بنا نهاد یا تعمیر و تجدید کرد. بعدها این کلمه کوتاه گشت و هرمسیر گفته شد. همین شهر بقول مارکوارت نام هوچستان واجار (خوزستان بازار) هم داشته که سوق الاهواز، عربی آن است. (فرهنگ شاهنامه) : دگر شارسان اورمزداردشیر که گردد ز یادش جوان مرد پیر. فردوسی. رجوع به هر مسیر و هرمزد اردشیر شود
از قدمای شعرای فارسی و از اشعار او تنها قلیلی در لغت نامه ها و از جمله در لغت نامۀ اسدی برجایست: چند دهی وعده دروغ همی چند چند فروشی بخیره با من سروا؟ یارب مرا بعشق شکیبا کن یا عاشقی بمرد شکیبا ده. روز من گشت از فراق تو شب نوش من شد از آن دهانت کبیست. اگر خود بهشتی و گر دوزخی گذارش سوی چینودپل بود. حسودانت را داده بهرام بخش ترا بهره کرده سعادت زواش. اسب باد و زین شفق در لشکر شاه بهار ابر پیل و کوس تندر ابرجک زرین کچک
از قدمای شعرای فارسی و از اشعار او تنها قلیلی در لغت نامه ها و از جمله در لغت نامۀ اسدی برجایست: چند دهی وعده دروغ همی چند چند فروشی بخیره با من سروا؟ یارب مرا بعشق شکیبا کن یا عاشقی بمرد شکیبا ده. روز من گشت از فراق تو شب نوش من شد از آن دهانت کبیست. اگر خود بهشتی و گر دوزخی گذارش سوی چینودپل بود. حسودانْت را داده بهرام بخش ترا بهره کرده سعادت زواش. اسب باد و زین شفق در لشکر شاه بهار ابر پیل و کوس تندر ابرجک زرین کچک
هرمز. ارمزد. هرمزد. اورمزد. اهورمزدا. نام فرشته ایست که امور و مصالح روز ارمز بدو تعلق دارد. (برهان). باید دانست که ارمز یا اهورمزدا (سرور دانا) نام خدای یگانه ایرانیان است که روز اول هر ماه بنام او خوانده شده است. پسر اسفندیار. (برهان قاطع). پسرزادۀ اسفندیار. (شعوری) ، لاغر و نزار گشتن شتر. لاغر و نزار گردیدن ستور، نرم و لطیف و باریک شدن. (منتهی الأرب)
هرمز. ارمزد. هرمزد. اورمزد. اهورمزدا. نام فرشته ایست که امور و مصالح روز ارمز بدو تعلق دارد. (برهان). باید دانست که ارمز یا اهورمزدا (سرور دانا) نام خدای یگانه ایرانیان است که روز اول هر ماه بنام او خوانده شده است. پسر اسفندیار. (برهان قاطع). پسرزادۀ اسفندیار. (شعوری) ، لاغر و نزار گشتن شتر. لاغر و نزار گردیدن ستور، نرم و لطیف و باریک شدن. (منتهی الأرب)
اهورمزده. اهورمزدا. تلفظ کوتاهش هرمز نام خدای تعالی بفارسی قدیم. (فرهنگ شاهنامه). رب الارباب و واجب الوجود. (از ناظم الاطباء). اورمزد و هرمز را ظاهراً در دورۀ اشکانیان معنی مشتری داده اند یعنی خدای خدایان. عادت یونانیان بر این بود که بزرگترین خدای هر ملت رانام مشتری بدهند و این نام در آن وقت که اشکانیان به ادب و زبان یونانی مایل شدند داده شده است. (یادداشت بخط مؤلف). اهورمزد. هرمز. هرمزد. رجوع به این کلمات و کتاب مزدیسنا و فهرست آن شود.
اهورمزده. اهورمزدا. تلفظ کوتاهش هرمز نام خدای تعالی بفارسی قدیم. (فرهنگ شاهنامه). رب الارباب و واجب الوجود. (از ناظم الاطباء). اورمزد و هرمز را ظاهراً در دورۀ اشکانیان معنی مشتری داده اند یعنی خدای خدایان. عادت یونانیان بر این بود که بزرگترین خدای هر ملت رانام مشتری بدهند و این نام در آن وقت که اشکانیان به ادب و زبان یونانی مایل شدند داده شده است. (یادداشت بخط مؤلف). اهورمزد. هرمز. هرمزد. رجوع به این کلمات و کتاب مزدیسنا و فهرست آن شود.
ستاره مشتری. (غیاث اللغات). ستاره ایست در آسمان ششم که قاضی فلک است و خانه در برج قوس و حوت دارد و اقلیم دوم که آن بلاد چین است بدو منسوب است و منجمان سعد اکبرش خوانند و او را ارمزد و زاوش و هرمزد و هرمز نیز گویند و تازیش برجیس و مشتری نامند و هند برسپت خوانند و در لسان الشعراء به واو پارسی مصحح است. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). ستارۀ مشتری را گویند و به زئوس یونانی نیز اطلاق کرده اند. (فرهنگ شاهنامه) : بهرامی آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد در افشانی. دقیقی. دوصد گونه گل بد میان فرزد فروزان چو شب در، ز چرخ اورمزد. اسدی.
ستاره مشتری. (غیاث اللغات). ستاره ایست در آسمان ششم که قاضی فلک است و خانه در برج قوس و حوت دارد و اقلیم دوم که آن بلاد چین است بدو منسوب است و منجمان سعد اکبرش خوانند و او را ارمزد و زاوش و هرمزد و هرمز نیز گویند و تازیش برجیس و مشتری نامند و هند برسپت خوانند و در لسان الشعراء به واو پارسی مصحح است. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). ستارۀ مشتری را گویند و به زئوس یونانی نیز اطلاق کرده اند. (فرهنگ شاهنامه) : بهرامی آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد در افشانی. دقیقی. دوصد گونه گل بد میان فرزد فروزان چو شب در، ز چرخ اورمزد. اسدی.