جدول جو
جدول جو

معنی اواست - جستجوی لغت در جدول جو

اواست
آبستن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در نیروی دریایی خدمت می کند و درجۀ او مطابق درجۀ استوار در نیروی زمینی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواست
تصویر خواست
خواهش، اراده، میل، گدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواسط
تصویر اواسط
اوسط ها، میانه ها، میانین ها، متوسط ها، معتدل ها، جمع واژۀ اوسط
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تُ)
استوار نیروی دریائی. (لغات فرهنگستان). رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
جمع واژۀ اوسط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). میانه و میانه تر. (غیاث اللغات). وسط و میانه و میان.
- اواسط ماه، میانه های ماه.
- اواسط ناس، مردمان میانه حال که نه چندان توانگر باشند ونه فقیر. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
پایتخت کشور پادشاهی ساکیا و مسقطالرأس ’بودا ساکیامونی’، خرابه های آن بسال 1895 میلادی کشف شده است
لغت نامه دهخدا
در بیت زیر به معنی اوستا آمده است:
نشسته بیک دست چون زردهشت
که با زند و اوست آمده از بهشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
درختی است که در جنگلهای مازندران فراوان است و در کاغذسازی از آن استفاده می کنند. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 17)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آسیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آسیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ رِ)
سر جورج... (1790- 1866م.) نقشه بردار بریتانیایی اهل ویلز بود و در کارهای نقشه برداری هند خدمت کرد (1806- 1843). کوه اورست از او نام گرفته است. (دایرهالمعارف فارسی) ، نام فرشته ای که موکل است بروز اول هر ماه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواست
تصویر خواست
اراده، خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناواستوار
تصویر ناواستوار
استوارنیروی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواسط
تصویر اواسط
وسط، میانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواست
تصویر خواست
((خا))
خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اواسط
تصویر اواسط
((اَ س ِ))
جمع وسط، میانه ها، میان ها، مردمان متوسط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواست
تصویر خواست
مقصود، نیت، طلب، قصد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اواسط
تصویر اواسط
میانه ها، میانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزو، آهنگ، اراده، خواهش، تقاضا، رغبت، طلب، عزم، قصد، مشیت، میل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای بلوک کلاریجان و کندین واقع در سوادکوه، از توابع.، از روستاهای متروک هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی
آبستن
فرهنگ گویش مازندرانی