جدول جو
جدول جو

معنی اواخر - جستجوی لغت در جدول جو

اواخر
اخیرها، جمع آخره، آخرت، جمع واژۀ اخیر
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
فرهنگ فارسی عمید
اواخر
(اَ خِ)
جمع واژۀ آخره. (ناظم الاطباء) ، شرینه که در کشتزار افتد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اواخر
جمع آخره و اخیر
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
فرهنگ لغت هوشیار
اواخر
((اَ خِ))
جمع آخر، پایان ها، مقابل اوایل
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
فرهنگ فارسی معین
اواخر
پایانه ها
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اواخی
تصویر اواخی
اخیه ها، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله در کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، میخ طویله ها، جمع واژۀ اخیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
امرها، فرمان ها، حکم ها، کارها، جمع واژۀ امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوار
تصویر اوار
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، ایاره، اوارجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوار
تصویر اوار
گرما، گرمی آتش یا آفتاب، تشنگی، باد جنوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
آنچه باعث عاطفه و پیوستگی میان کسی با خویشان او شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ اخیّه. (منتهی الارب). رجوع به اخیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَصِ)
جمع واژۀ آصره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به معنی پیوندهای خویشی و به معنی وسائل: عناصر آداب و اواصر انساب و اسباب است. (تاریخ بیهق ص 20)
لغت نامه دهخدا
(مَ خِ)
جمع واژۀ ماخره. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ماخره به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینۀ خود. (آنندراج). رجوع به ماخره شود، جمع واژۀ ماخر. (منتهی الارب). رجوع به ماخر شود، جمع واژۀ ماخور. (منتهی الارب). رجوع به ماخور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج). مقابل نواهی.
لغت نامه دهخدا
(سَ خِ)
کشتیهای باد موافق یافته. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گرما و هوای گرم. (هفت قلزم). گرمی آتش و آفتاب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (برهان). گرما. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دفتر و حساب دیوانی. (آنندراج) (هفت قلزم) (برهان). رجوع به اوارجه شود، جمع واژۀ واقیه. رجوع به واقیه شود، جمع واژۀ اوقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و آن چهل درم سنگ باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
واخرنده. بازخرنده: تا لاجرم به عهدآن پادشاه بزرگزادگان همه به مکتب می نشستند و هنر را واخر بود و هنرمندی آسوده. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(فَ خِ)
جمع واژۀ فاخره، به معنی گرانمایه ترین چیزها. (آنندراج). ظاهراً در استعمالات عرب نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از واخر
تصویر واخر
باز خرنده باز خریدار، خریدار: (تالا جرم بعهد آن پادشاه بزرگزادگان همه بمکتب می نشینند و هنر را واخر بود و هنرمندی آسوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوار
تصویر اوار
گرمی آتش و آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشدد الاواخر
تصویر مشدد الاواخر
کلماتی که حرف آخر آنها تشدید داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عبارتها و مصراعهایی که مقفی باشند: بنا کلام منظور بر مقادیری منفصل متکرر مسجع الاواخرنهادند و هر مقدار را بیتی خواندند وسجع آخر آنرا قافیت نام کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواخر
تصویر فواخر
جمع فاخره، فافا ها گرانبها ها گرانمایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
جمع آصره، خویشی ها، مهر بن ها، بازو بندهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوافر
تصویر اوافر
فراوان تر رسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
جمع امر، حکم ها و فرمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواخر
تصویر زواخر
به گونه رمن گیاهان بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواخی
تصویر اواخی
جمع اخیّه، طناب خیمه، عهد و حرمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
((اَ ص ِ))
قرابت، نزدیکی، زهدان، ریسمانی که دامن خیمه را با آن بندند
فرهنگ فارسی معین
آبچک، فاصله ی بیرونی دیوار تا انتهای شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی