- اهجام
- جمع هجم، پیلپا ها، قدح بزرگ
معنی اهجام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اتمام، پایان، سرانجام، اعمال، ایفا، ختم شدن، آخر، اجرا
باز ایستادن
روان شدن اشک اشک ریختن شاریدن
عجم، ایرانی
پارسی تازی شده لگام نهادن
انتها، آخرهرکار، اتمام کار، آخر کار، فرجام، پایان
اشک باریدن، خانه ویرانی، گود افتادن چشم
جمع وجم، ستبرترها، دراز تر، ناکسان، کمینگان، فرسنگسارها، سنگ های بر هم نهاده کالار
اندوهگین کردن به مرگ نزدیک شدن
اجسام مخروطی شکل
جمع هدم، جامه های کهنه، گلیم های پشمینه
گرسنگی نشاندن
خفتن، خوابانیدن
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
عجم ها، مردمان غیر عرب، جمع واژۀ عجم
هرم ها، اجسام مخروطی شکل با مثلث هایی که همه به یک راس مشترک منتهی شوند، جمع واژۀ هرم
حجم ها، جسمهای فضایی، اندازه ها، جمع واژۀ حجم
جمع هرم
پایان، انتها
بازایستادن از کاری
نقطه گذاشتن بر حروف، رفع کردن ابهام نوشته ای به وسیلۀ نقطه گذاری، اعراب گذاشتن یا تفسیر