عسل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، طیان، شهد، لعاب النّحل هر چیز شیرین شیره پسوند متصل به واژه به معنای شهد مثلاً ترانگبین، سرکنگبین
عَسَل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، طیان، شَهد، لُعابُ النَّحل هر چیز شیرین شیره پسوند متصل به واژه به معنای شهد مثلاً ترانگبین، سرکنگبین
چوبی که چهارپایان را با آن می رانند، برای مثال اگر با من دگر کاوی خوری ناگه / به سر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۲)، چوبی که گازران جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، کدین، کدینه، کوبین
چوبی که چهارپایان را با آن می رانند، برای مِثال اگر با من دگر کاوی خوری ناگه / به سر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۲)، چوبی که گازران جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، کدین، کدینه، کوبین
انجیل، برای مثال او بیان می کرد با ایشان به راز / سرّ انگلیون و زنّار و نماز (مولوی - ۴۹) ، کنایه از دیبای هفت رنگ، ارژنگ، برای مثال به طغرا برکشد صورت به سان نقش چینستان / به دفتر برکشد جدول به سان صحف انگلیون (امیرمعزی - ۵۵۰)
انجیل، برای مِثال او بیان می کرد با ایشان به راز / سِرّ انگلیون و زنّار و نماز (مولوی - ۴۹) ، کنایه از دیبای هفت رنگ، ارژنگ، برای مِثال به طغرا برکشد صورت به سان نقش چینستان / به دفتر برکشد جدول به سان صُحف انگلیون (امیرمعزی - ۵۵۰)
انگشتانه. (ناظم الاطباء) ، نام کتاب از مانویان که ظاهراً باید همان ’انجیل حی’ باشد که آن را از مانی دانند. (فرهنگ فارسی معین، اعلام). گویند این لغت هرجا که باعیسی و صلیب و چلیپا مذکور می گردد مراد از آن انجیل است و جایی که با نقش و نگار و گل و لاله گفته میشودغرض از آن کتاب مانی نقاش باشد. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : به طغرا برکشد صورت بسان نقش چینستان بدفتر برکشد جدول بسان صحف انگلیون. امیرمعزی (از انجمن آرا). ز نقشهای بدیع و ز شکلهای عجیب صحیفهای فلک شدچو صحف انگلیون. رشید وطواط (از انجمن آرا). بدانست که این صحف انگلیون که به اعشار کواکب ملون است و این سراپردۀ بوقلمون که به انوار ثواقب مزین بی رافعی حکیم و صانعی قدیم صورت پذیر نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 1). و رجوع به انجیل و ارتنگ و مانی شود
انگشتانه. (ناظم الاطباء) ، نام کتاب از مانویان که ظاهراً باید همان ’انجیل حی’ باشد که آن را از مانی دانند. (فرهنگ فارسی معین، اعلام). گویند این لغت هرجا که باعیسی و صلیب و چلیپا مذکور می گردد مراد از آن انجیل است و جایی که با نقش و نگار و گل و لاله گفته میشودغرض از آن کتاب مانی نقاش باشد. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : به طغرا برکشد صورت بسان نقش چینستان بدفتر برکشد جدول بسان صحف انگلیون. امیرمعزی (از انجمن آرا). ز نقشهای بدیع و ز شکلهای عجیب صحیفهای فلک شدچو صحف انگلیون. رشید وطواط (از انجمن آرا). بدانست که این صحف انگلیون که به اعشار کواکب ملون است و این سراپردۀ بوقلمون که به انوار ثواقب مزین بی رافعی حکیم و صانعی قدیم صورت پذیر نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 1). و رجوع به انجیل و ارتنگ و مانی شود
جامۀ هفت رنگ. (غیاث اللغات). جامۀ هفت رنگ. دیبای هفت رنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). چون مسیحیان شرقی انجیل را در قماش ابریشمین و ملون می پیچیده اند از اینرو آن را نیز انگلیون گفته اند. (فرهنگ فارسی معین) : پشم است و می نمایدت انگلیون شکر نماید او بتوشبیارش. ناصرخسرو. کشد بساط چمن ازبرای مجلس شاه بهر بهاری فرّاش باغ انگلیون. شمس فخری (از فرهنگ سروری).
جامۀ هفت رنگ. (غیاث اللغات). جامۀ هفت رنگ. دیبای هفت رنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). چون مسیحیان شرقی انجیل را در قماش ابریشمین و ملون می پیچیده اند از اینرو آن را نیز انگلیون گفته اند. (فرهنگ فارسی معین) : پشم است و می نمایدت انگلیون شکر نماید او بتوشبیارش. ناصرخسرو. کشد بساط چمن ازبرای مجلس شاه بهر بهاری فرّاش باغ انگلیون. شمس فخری (از فرهنگ سروری).
نام کتاب نصاری. انجیل عیسی. (از برهان قاطع). کتاب ترسایان. (صحاح الفرس) : معجزات و حکمت عیسی بانگلیون در است او بنوک کلک در سطری ده انگلیون کند. قطران. تا دم عیسی چلیپا گرشد اکنون بلبلان بهر انگلیون سراییدن بترسایی شدند. سنایی (از فرهنگ سروری). صد هزاران مرد ترسا سوی او اندک اندک جمع شد در کوی او او بیان می کرد با ایشان براز سرانگلیون و زنار و نماز. مولوی.
نام کتاب نصاری. انجیل عیسی. (از برهان قاطع). کتاب ترسایان. (صحاح الفرس) : معجزات و حکمت عیسی بانگلیون در است او بنوک کلک در سطری ده انگلیون کند. قطران. تا دم عیسی چلیپا گرشد اکنون بلبلان بهر انگلیون سراییدن بترسایی شدند. سنایی (از فرهنگ سروری). صد هزاران مرد ترسا سوی او اندک اندک جمع شد در کوی او او بیان می کرد با ایشان براز سرانگلیون و زنار و نماز. مولوی.
نام حلوایی است و آن عسلی باشد که نیک بقوام آورده باشند و بر طبقی ریزند تا سخت شود و دندان گیرگردد. (برهان قاطع). نام حلوایی است که از انگبین پزند و در طبقی ریزند تا سرد شود بخورند. (انجمن آرا) (آنندراج). مشاش. مشخنه. یعقید. (یادداشت مؤلف)
نام حلوایی است و آن عسلی باشد که نیک بقوام آورده باشند و بر طبقی ریزند تا سخت شود و دندان گیرگردد. (برهان قاطع). نام حلوایی است که از انگبین پزند و در طبقی ریزند تا سرد شود بخورند. (انجمن آرا) (آنندراج). مشاش. مشخنه. یعقید. (یادداشت مؤلف)
دهی است از بخش بانۀ شهرستان سقز با 230 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، انگور، و محصولات جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، گمراه شدن و بی راه شدن، روگردان شدن، عصیان کردن و یاغی شدن. (ناظم الاطباء)
دهی است از بخش بانۀ شهرستان سقز با 230 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، انگور، و محصولات جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، گمراه شدن و بی راه شدن، روگردان شدن، عصیان کردن و یاغی شدن. (ناظم الاطباء)
شهری قدیمی است در کنار دریای مغرب درنواحی افریقیه نزدیک به تونس. (از معجم البلدان) ، فسرده شدن. (ناظم الاطباء) ، پوسیدن و خراب شدن. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب) ، گرد کردن و فراهم آوردن. (ناظم الاطباء). گرد کردن. (از شعوری ج 1 ورق 123)
شهری قدیمی است در کنار دریای مغرب درنواحی افریقیه نزدیک به تونس. (از معجم البلدان) ، فسرده شدن. (ناظم الاطباء) ، پوسیدن و خراب شدن. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب) ، گرد کردن و فراهم آوردن. (ناظم الاطباء). گرد کردن. (از شعوری ج 1 ورق 123)