جدول جو
جدول جو

معنی انگلو - جستجوی لغت در جدول جو

انگلو(اَ گَ)
طائفه ای ازایل بچاقی کرمان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 95)
لغت نامه دهخدا
انگلو
ده و مکان خرابه ای واقع در غرب استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگله
تصویر انگله
دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگول
تصویر انگول
انگل، انگشتان دست
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ لَ)
مصغر انگل. انگل، انگشت کوچک. رجوع به انگل و انگولک کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ لَ / لِ)
گوی گریبان. تکمۀ کلاه. (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه. جوزه گره. (فرهنگ سروری) :
وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را
هم قوقه و هم انگلۀ شاهوار کرد.
خاقانی.
چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترا
مشتری بربسته زلف و برگشاده انگله.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری).
پیکان انگلۀ کله از تارک کیوان برداشتی. (تاج المآثر).
افلاک چیست خاسته گرد سپاه اوست
خورشید چیست انگله ای بر کلاه اوست.
؟ (از فرهنگ سروری).
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ)
حالت و چگونگی موجوداتی که زندگی را بطور طفیلی می گذرانند. طفیلی شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
فریدریک (فریدریش). فیلسوف، عالم اقتصاد و سیاستمدار آلمانی (1820-1895م.) دوست کارل مارکس بود و با وی خانوادۀ مقدس (1844) و اعلامیۀ حزب کمونیسم (مانیفست) (1848) را تنظیم کرد. وی پس از مرگ مارکس مجلدات دوم و سوم کتاب سرمایۀ (کاپیتال) او را نشر داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگله
تصویر انگله
تکمه دگمه گوی گریبان انگل عروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگلک
تصویر انگلک
انگشت کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگول
تصویر انگول
انگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگلک
تصویر انگلک
((اَ گُ لَ))
انگشت کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
طفيليّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
Parasitic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
طفیلی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
পরজীবী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parazitik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
기생적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
טפילי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
परजीवी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
กาฝาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parassitario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
pasożytniczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی