جدول جو
جدول جو

معنی انگاس - جستجوی لغت در جدول جو

انگاس
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر با 900 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و محصول آن غلات و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
انگاس
افزار پیشه وران یل محل افزارمندان و کسبه، نام روستایی در
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاز
تصویر انگاز
ادات، آلت، افزار، برای مثال او کمند انداخت و ما را برکشید / ما به دست صانع، انگاز آمدیم (مولوی۲ - ۶۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام، وقت، زمان، موقع، فصل، گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفاس
تصویر انفاس
نفس ها، دم ها، زمانهای کوتاه، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجاس
تصویر انجاس
نجس ها، چیزهایی که پاک نیست، جمع واژۀ نجس
فرهنگ فارسی عمید
مداد یا مرکّب که با آن می نویسند. در فارسی به صورت مفرد استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بِ)
خاموش شدن از خواری: انبس، سکت ذلاً. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
پلید ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پلید کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). نجس کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انجاص. (از دزی ج 1 ص 40). انجاص، آلو. (از مهذب الاسماء). رجوع به انجاص شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نجس و نجس ونجس و نجس و نجس. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پلیدیها. (غیاث اللغات) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قیاس.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نفس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج). دمها. رجوع به نفس شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
فرزندان سست و کسل مند آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزندان سست آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
فریدریک (فریدریش). فیلسوف، عالم اقتصاد و سیاستمدار آلمانی (1820-1895م.) دوست کارل مارکس بود و با وی خانوادۀ مقدس (1844) و اعلامیۀ حزب کمونیسم (مانیفست) (1848) را تنظیم کرد. وی پس از مرگ مارکس مجلدات دوم و سوم کتاب سرمایۀ (کاپیتال) او را نشر داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موسم. وقت. هنگام. (از برهان قاطع) (ازآنندراج). هنگام و وقت. (ناظم الاطباء) :
چه انگام سرسبزی تست و شهری
سیه گشته زین ماتم ناگهانی.
کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
ای به انگام شداید کرمت عدت من
وی بهر حال مربی و ولی نعمت من.
کمال اسماعیل.
همه ثابت قدم انگام کوشش
همه در وقت راحت لذت افزای.
کمال اسماعیل (در تعریف دندان) ، بیلی پهن که با آن زمین را هموار کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوستی و چاپلوسی و لطف نمودن. (غیاث اللغات) ، خلاص یافتن. (غیاث اللغات) ، گم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گم شدن و غایب و ناپدید شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذشتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
فتنه انگیختن میان مردم و بدی افکندن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بی ترس و شجاع و زیرک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افزار پیشه وران. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). دست افزار. (آنندراج) (انجمن آرا). افزار. (فرهنگ سروری) :
او کمند انداخت ما را او کشید
ما بدست صانع انگاز آمدیم.
مولوی (از انجمن آرا) (از آنندراج).
گرم درآگرم که آن گرم کار
صنعت نو دارد و انگاز نو.
مولوی (از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفاس
تصویر انفاس
جمع نفس، دمها، نفسها، روانها، آوازها، سخنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاس
تصویر انقاس
سیاهیهای دوات، دوده ها، مداد، دوده مرکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماس
تصویر انماس
آشوب انگیزی تبه انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباس
تصویر انباس
شتاب کردن، اسرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاس
تصویر انجاس
نجس کردن، پلید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفاس
تصویر انفاس
جمع نفس، دم ها، نفس ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاس
تصویر انجاس
((اِ))
نجس کردن، پلید ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقاس
تصویر انقاس
جمع نقس، مدادها، دوده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاس
تصویر انجاس
((اَ))
جمع نجس، پلیدی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره