- انکب
- ستمکار، کجشانه
معنی انکب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلان زانو، جمع رکب، شترسواران اسب سواران
مشک، بویه (عطر)
ترسو
مناسبتر، همشکل تر، عالم تر، بسیار لطیف
جمع ناب، نیش دندان ها ستبر دندان درشت دندان
منکرتر، ناشناخت تر، زشت تر
بد شگون سخت گذران
استاده تر راست شاخ
مناسب تر، شایسته تر، درخورتر
بیخ بازو و کتف، شانه، ناحیه و کرانۀ چیزی
تنند نر
سر شانه، دوش، پشته، یاریگر، کرانه محل اتصال بازو و کتف، دوش کتف: (و صدر و منکب زمانه به ردای احسان و وشاح انعام ایشان متحلی) (کلیله. مصحح مینوی. 419)، جمع مناکب
عدول کننده، اعراض کننده
بادمجان
رنج و سختی رسانیدن، عدول کردن، برگردیدن