- انوک
- گول: نادان
معنی انوک - جستجوی لغت در جدول جو
- انوک
- ساده لوح، احمق، کودن، کم خرد، ابله، کاغه، شیشه گردن، کردنگ، خل، گردنگل، دنگل، کهسله، دبنگ، نابخرد، لاده، غمر، ریش کاو، کم عقل، خام ریش، چل، تپنکوز، غتفره، سبک رای، تاریک مغز، بی عقل، کانا، گول، فغاک، خرطبع، بدخرد، دنگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانورک
زردالو
گرمی از شعف و خوشحالی
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
کم، قلیل، قطره، چیزکم کم مقابل بیش بسیار، کوتاه: مدتی اندک
مرغ مسری لاشخور مسری
بینی ها
سگ رام سگ ناگزنده خو گیرنده جانور
خوش خنده بسیار خنده، زفت (بخیل)
انف ها، بینی ها، دماغها، جمع واژۀ انف
مصغر ناو، ناو کوچک، تیر، تیری که با کمان انداخته شود
سقوط ستاره از یکی از منازل در مغرب و طلوع رقیب آن از مشرق، باران ها، ۲۸ ستاره که هرگاه یکی از آن ها غروب می کرده ستارۀ دیگری در همان ساعت در مشرق طلوع می کرده
روشن تر، درخشان تر، تابناک تر، نورانی، درخشان، مبارک، گرامی
جای گرفتن ماندگاری، ستیهیدن، بی باکی، دروغبافی
ناوخرد، نوعی تیرکوچک که آنرادر غلاف آهنین یاچوبین - که مانندناوی باریک بود گذارند و از کمان سردهند تادورتر رود: دل زناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت میبردبه پیشانی. (حافظ. 335) یاتیرناوک، ناوی که ازآن گندم وجواز دول بگلوی آسیافروریزند، شیاری که در پشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی. یاناوک سحری. نفرینی که درآخرهای شب کنند. یاناوک قلبی. آهی که ازته دل برآید، هجو مقابل مدح
کم، هر چیز خرد و کم
اندک اندک: کم کم،برای مثال اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
اندک اندک: کم کم،
Few, Meager
несколько , скудный
wenige, dürftig
небагато , мізерний
kilka, skromny
少数的 , 微薄的
poucos, escasso
pochi, scarso
pocos, escaso
peu, maigre