جدول جو
جدول جو

معنی انوک - جستجوی لغت در جدول جو

انوک
ساده لوح، احمق، کودن، کم خرد، ابله، کاغه، شیشه گردن، کردنگ، خل، گردنگل، دنگل، کهسله، دبنگ، نابخرد، لاده، غمر، ریش کاو، کم عقل، خام ریش، چل، تپنکوز، غتفره، سبک رای، تاریک مغز، بی عقل، کانا، گول، فغاک، خرطبع، بدخرد، دنگ
تصویری از انوک
تصویر انوک
فرهنگ فارسی عمید
انوک
(اِ تِ)
بزرگ شدن و سطبر گردیدن.
لغت نامه دهخدا
انوک
(اَ وَ)
گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله. (المصادر زوزنی). احمق. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، نوکی ̍، نوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
انوک
گول: نادان
تصویری از انوک
تصویر انوک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انوش
تصویر انوش
(پسرانه)
بی مرگ، جاودان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انوشک
تصویر انوشک
(دخترانه)
نام زنی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناوک
تصویر ناوک
مصغر ناو، ناو کوچک، تیر، تیری که با کمان انداخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندک
تصویر اندک
کم، هر چیز خرد و کم
اندک اندک: کم کم، برای مثال اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انور
تصویر انور
روشن تر، درخشان تر، تابناک تر، نورانی، درخشان، مبارک، گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انوا
تصویر انوا
سقوط ستاره از یکی از منازل در مغرب و طلوع رقیب آن از مشرق، باران ها، ۲۸ ستاره که هرگاه یکی از آن ها غروب می کرده ستارۀ دیگری در همان ساعت در مشرق طلوع می کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انوف
تصویر انوف
انف ها، بینی ها، دماغها، جمع واژۀ انف
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در25 هزارگزی خاوری زرند و 18 هزارگزی شمال راه فرعی زرند - کرمان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 874 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند، این ده از قنات و چشمه مشروب میشود، و محصولاتش غلات و میوه جات است، اهالی بکشاورزی گذران میکنند، صنایع دستی آنها قالی بافی با نقشه است، راه آنجا فرعی میباشد، این ده مولد برق کوچکی دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انوح
تصویر انوح
خوش خنده بسیار خنده، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
ناوخرد، نوعی تیرکوچک که آنرادر غلاف آهنین یاچوبین - که مانندناوی باریک بود گذارند و از کمان سردهند تادورتر رود: دل زناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت میبردبه پیشانی. (حافظ. 335) یاتیرناوک، ناوی که ازآن گندم وجواز دول بگلوی آسیافروریزند، شیاری که در پشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی. یاناوک سحری. نفرینی که درآخرهای شب کنند. یاناوک قلبی. آهی که ازته دل برآید، هجو مقابل مدح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنوک
تصویر فنوک
جای گرفتن ماندگاری، ستیهیدن، بی باکی، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوس
تصویر انوس
سگ رام سگ ناگزنده خو گیرنده جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوف
تصویر انوف
بینی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوق
تصویر انوق
مرغ مسری لاشخور مسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندک
تصویر اندک
کم، قلیل، قطره، چیزکم کم مقابل بیش بسیار، کوتاه: مدتی اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوک
تصویر الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوک
تصویر بنوک
گرمی از شعف و خوشحالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروک
تصویر اروک
زردالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوک
تصویر مانوک
مانورک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوک
تصویر ناوک
((وَ))
تیر، تیری که با کمان اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندک
تصویر اندک
((اَ دَ))
کم، کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انور
تصویر انور
((اَ وَ))
روشن تر، درخشان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انوشک
تصویر انوشک
((اَ شَ))
جاوید، بی مرگ، خوش، خرم، انوشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انوق
تصویر انوق
((اَ نُ))
عقاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندک
تصویر اندک
Few, Meager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندک
تصویر اندک
несколько , скудный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندک
تصویر اندک
wenige, dürftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندک
تصویر اندک
небагато , мізерний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندک
تصویر اندک
kilka, skromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندک
تصویر اندک
少数的 , 微薄的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندک
تصویر اندک
poucos, escasso
دیکشنری فارسی به پرتغالی