- انور
- روشن تر، درخشان تر، تابناک تر، نورانی، درخشان، مبارک، گرامی
معنی انور - جستجوی لغت در جدول جو
- انور ((اَ وَ))
- روشن تر، درخشان تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیوان
حیوان، دارای جان، حی، زنده
موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد، جاندار، ذی روح، برای مثال جانور از نطفه می کند، شکر از نی / برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲ - ۳۰۳)
کرم روده، حشره، به ویژه حشرۀ موذی و گزنده، حیوان، برای مثال نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش (سعدی - ۱۱۳)
کنایه از شخص ستمگر، بی ادب، موذی یا بدجنس، کنایه از انسان، برای مثال گفتم که جانور ز جهان خود نهایت است / گفتا پیمبر است نهایت ز جانور (ناصرخسرو۱ - ۲۷۲)
جانور گویا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
جانور دوپا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
کرم روده، حشره، به ویژه حشرۀ موذی و گزنده، حیوان،
کنایه از شخص ستمگر، بی ادب، موذی یا بدجنس، کنایه از انسان،
جانور گویا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
جانور دوپا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
طریقه تنظیم عمل یکدستگاه، تمرین عملیات نظامی، حرکت قسمتهای مختلف ارتش برای انجام نقشه های جنگی
تمرین عملیات جنگی برای آماده سازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان، رزمایش، به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری، کنایه از خودنمایی کردن
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مونث حوراءجمع حور
فرانسوی بی دم
بیدم
کارها
مرد یک چشم، شخص تک چشم
آغوز گردو
خوش پرستاکی (خدمت پیشیاری)
گودتر
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز
جمع امر، عملها، کردارها
آلت فلزی دو شاخه که با آن آتش را بردارند
درون، داخل، تو
میمون کوچک دم دار
جمع نسر، کرکسان
جمع نهر، جوی ها (تک نهار) روزها روز دراز روز خسته کننده
گول: نادان
مرغ مسری لاشخور مسری
بینی ها
سگ رام سگ ناگزنده خو گیرنده جانور
خوش خنده بسیار خنده، زفت (بخیل)
جمع نور، روشنائی
خجک دار (خجک خال) آلاپلنگی، ستور پیسه