جدول جو
جدول جو

معنی انهلاب - جستجوی لغت در جدول جو

انهلاب(اِ تِ)
برکنده گردیدن موی. (منتهی الارب). برهنه شدن از کاسموی. برکنده شدن کاسموی. (ناظم الاطباء). برکنده موی شدن. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ نور به معنی شکوفه ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : آسمان از عکس صفاء انوار اشجار و انوار ازهار که هریک رشک شاخ سنبله و خوشۀ پروین و ثریا... (ترجمه محاسن اصفهان).
ز بس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از انوا.
مسعودسعد.
، جمع واژۀ نار (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آتش ها. رجوع به نار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تود های ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره می شود، آشوب، شورش، برگشتن از حالی به حال دیگر، دگرگون شدن، در علم نجوم رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ)
کشیده شدن از جایی بجایی دیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانده شدن. انسیاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردیدن: انحلب العرق، روان گردید خوی. (ناظم الاطباء). روان گردیدن خوی. (آنندراج). روان شدن عرق و آب دهن و روان شدن اشک از چشم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دویدن خوی. (تاج المصادر بیهقی) ، بریده گردیدن در سخن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقطاع در کلام. (از اقرب الموارد). بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی)، رفتن بسستی و ماندگی و گرانباری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سست وامانده (شاید: و مانده) شدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). بگرانباری رفتن. تخزل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انهلاک
تصویر انهلاک
خود به کشتن دادن مرگ خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهلال
تصویر انهلال
شکستن ویران شدن، روان گردیدن آب یااشک باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسلاب
تصویر انسلاب
گم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلاب
تصویر انحلاب
خوی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
برگشتگی دگرگونی، زیر و رویی زیرور و شدن، خیزش (قیام) آشوب شورش برگشتن از حالی بحالی دگر گون شدن، زیر و رو شدن وا گردیدن بر گشتن، بر گشتگی تغییر تحول تبدل، شورش بی آرامی، شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو، شورش دل منش گردا استفراغ قی، انقلاب در عناصر بمعنی تبدیل صورتی بصورت دیگر است و آن همان کون و فساد است، جمع انقلابات. برگشتن، بازگردانیدن، واژگون شدن و برگشتن از کاری، آشوب و شورش، انعکاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
((اِ قِ))
دگرگون شدن، زیر و رو شدن، قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت، استفراغ، قی، نا آرامی، بی قراری، هیجان، شورش، عصیان، تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
ثورةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
Revolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(FR) révolution
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(TR) devrim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
یکسانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(SW) mapinduzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
অভিন্নতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
זהות
دیکشنری فارسی به عبری
انقلاب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(NL) revolutie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
समानता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(ID) revolusi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
ความเหมือนกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(ES) revolución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(PT) revolução
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(PL) rewolucja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
подібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(DE) Revolution
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(IT) rivoluzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی