جدول جو
جدول جو

معنی انهدام - جستجوی لغت در جدول جو

انهدام
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی، ویران کردن
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
فرهنگ فارسی عمید
انهدام
(اِ تِ)
ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انهدام
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
فرهنگ لغت هوشیار
انهدام
((اِ هِ))
ویران شدن، فرو ریختن
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
فرهنگ فارسی معین
انهدام
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
انهدام
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم شدن، نیست شدن، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
برانگیخته شدن سگ بر شکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گواریدن و گوارد شدن. (منتهی الارب). گوارا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طعام سریعالانهضام، طعام زودگوارا در برابر بطی ٔ الانهضام. (آنندراج). طعام زودگذرنده و گوارا. (ناظم الاطباء). گوارنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). گواریده شدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ویران و منهدم شدن. (اقرب الموارد). شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، سرگشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ بَ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و این مطاوع هشم است. (از اقرب الموارد) ، پیاپی آمدن بر کسی و فراگرفتن او را به دشنام و ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروهشته و نرم شدن از خشکی، از بالا بزیر افتادن، درگذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سست گردیدن از قصد خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سست گردیدن از عزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
معدوم شدن و نیست شدن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بجنبانیدن. (مصادر زوزنی) ، سر جنبانیدن از روی تعجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سر جنبانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن جراحت پشت. (ناظم الاطباء). به شدن زخم پشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آسان بودن: خذ ما انتدم، یعنی بگیر آنچه آسان است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران گردیدن خانه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گداخته شدن پیه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گداخته شدن. (تاج المصادر) ، جمع واژۀ نال. جوانمردان. بسیار عطایان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نول و نال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندام
تصویر اندام
بدن و تن، کالبد، جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهجام
تصویر انهجام
اشک باریدن، خانه ویرانی، گود افتادن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهداد
تصویر انهداد
شکستگی، ویرانی فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدان
تصویر انهدان
سست آهنگی (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
خرد و شکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهضام
تصویر انهضام
تحلیل رفتن غذا، هضم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهمام
تصویر انهمام
پیر شدن، گداخته شدن: پیه یا یخ، پخته شدن چون سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدام
تصویر انسدام
بهبود زخم ریش بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
((اِ هِ))
شکست یافتن، هزیمت یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
((اِ عِ))
معدوم شدن، نابود شدن، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهضام
تصویر انهضام
((اِ هِ))
هضم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندام
تصویر اندام
عضو
فرهنگ واژه فارسی سره
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخریب کردن، تخریب
دیکشنری اردو به فارسی