جدول جو
جدول جو

معنی انهاء - جستجوی لغت در جدول جو

انهاء
(اِ تِ)
رسانیدن چیزی را و پیغام و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خبر دادن. برسانیدن خبر را. (تاج المصادر بیهقی). خبر رسانیدن.
لغت نامه دهخدا
انهاء
(اَ)
جمع واژۀ نهی یا نهی به معنی حوض بزرگ و آبگیر و مثل آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نهی و انه شود، شکسته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مطاوع هصر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انهاء
جمع نهی، تالاب ها آبگیرها استخرها پیام رسانی، آگاهاندن، پیشنهاد کردن آگاه کردن اطلاع دادن خبر دادن، رسانیدن پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
انهاء
((اِ))
آگاه کردن، رسانیدن خبر
تصویری از انهاء
تصویر انهاء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انهار
تصویر انهار
نهرها، جوی ها، رودخانه ها، جمع واژۀ نهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برخیزاندن، برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهاد
تصویر انهاد
بر آمدن پستان، بزرگ شمردن، لبریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاء
تصویر انتاء
درنگ کردن، واپس ماندن، سپس ماندن، درنگیدن، شکستن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاء
تصویر انزاء
بر جهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهماء
تصویر انهماء
کهنه شدن جامه، دریدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برانگیختن، برخیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهار
تصویر انهار
جوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاب
تصویر انهاب
به غارت و یغما دادن مال، به باد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاج
تصویر انهاج
آشکار شدن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخاء
تصویر انخاء
به خود نازیدن خود فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاء
تصویر انقاء
جمع نقو، بر استخوان ها، برگزیدن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شخ زمین خشک و سخت، سال سخت، دو ساله بر درختی که هر دو سال یکبار بر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثاء
تصویر انثاء
ننگ داشتن، دشیاد، غیبت کردن، آک بر شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداء
تصویر انداء
افزون شدن، نمنا کاندن تر گرداندن بلند آوازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهاء
تصویر امهاء
آب دادن تیغ، گرم کردن اسپ، به آب رسیدن، تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن، دست برداشتن، افکندن، سرود شنیدن، مشغول کردن، غافل شدن از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
به گونه رمن کار آمدان هنروران رنجور شدن، رنجورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضهاء
تصویر اضهاء
ستم کردن زن نازا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهاء
تصویر اطهاء
کارکشتگی استوار کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاء
تصویر اسهاء
ساختن پیشدالان ساختن در گاهی، ساختن گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاء
تصویر ازهاء
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاء
تصویر اجهاء
ابرگشادگی باز شدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
پدر (کشیش)، راهنما، آگاهاندن، دوری، جدایی، راندن، جمع نباء، خبرها، آگاهیها، داستانها، خبر دادن، آگاهانیدن آگهی دادن، آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
روش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انهار
تصویر انهار
رودها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
رنجورشدن، کارآمدان، هنروران
فرهنگ واژه فارسی سره