جدول جو
جدول جو

معنی انملاز - جستجوی لغت در جدول جو

انملاز
(اِ تِ)
رستن از کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رهیدن، پر کردن آوند و حوض و جز آن را یا نزدیک پری رسانیدن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن فرصت، منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
رخنه دار شدن، رخنه پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
از میان رفتن و برچیده شدن یک اداره یا بنگاه، برچیدگی، در علم شیمی حل شدن ماده ای در حلال، مثل حل شدن قند یا نمک در آب، گشوده شدن گره، باز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
جدا گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جدا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، فشارده شدن خرما. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِذْ ذِ)
ربودن.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
جمع واژۀ انمله. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرانگشت. اعراب این کلمه مانند اعراب انمله مفرد آنست. رجوع به انمله شود، هویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی). پیدا و گشاده شدن راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لازم ومتعدی استعمال میشود. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سیر کردن بر ستور چندانکه تاسه زده گردد: ماادری ما انهجه، یعنی نمیدانم چه چیز تاسه زده کرد اورا، کهنه نمودن جامه را، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کهن شدن جامه، دما برافتادن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دمه برافکندن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نسو شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، جمع واژۀ نهر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در روز غارت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، راندن آب و خون و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). روان گشتن خون. (آنندراج). روان کردن آب و آنچه بدان ماند، فراخ کردن جوی را. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی) ، فرودریدن بنا. (منتهی الارب) ، زخم فراخ زدن به نیزه، به نیکویی رسیدن، تا آب رسیدن چاه کن، ناایستادن خون رگ، فربه گردیدن زن، آهسته دویدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تیز و سبک رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زود دررفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، انهاض. (اقرب الموارد). برخیزانیدن. رجوع به انهاض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هموار شدن. (غیاث اللغات). نسو شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، نزدیک پری گردانیدن مشک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کشیده شدن و برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مبالغه نمودن در عقوبت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مبالغه نمودن در شستن و در پاک کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). حدیث: انهکوا اعقابکم ای بالغوا فی غسلها و تنظیفها. وهمچنین در حث و تحریض و وادار کردن کسی را به جنگ وقتال میگویند: انهکوا وجوه القوم، ای اجهدوهم و ابلغوا جهدکم فی قتالهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبلاج
تصویر انبلاج
دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاث
تصویر اندلاث
درگیری درافتادن، بی اندیشه به کاری درآمدن کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاص
تصویر اندلاص
از دست لغزیدن از دست سریدن جداشدن گسیختن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آمدن زبان، بیرون آمدن شمشیر، کلان شدن شکم، فروهشتن شکم، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاف
تصویر اندلاف
ریخته شدن نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلاب
تصویر انحلاب
خوی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، غنیمت شمردن، به دست آوردن فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاز
تصویر انمیاز
جدا گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلام
تصویر انحلام
خواب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گردآمدن، گرایش گروش، کرانجیگری (بی طرفی) گرد آمدن پیوسته شدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلاع
تصویر انخلاع
بر کنده شدن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاز
تصویر املاز
ربودن، درنگیدن: درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحیاز
تصویر انحیاز
((اِ))
گرد آمدن، پیوسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
((اِ حِ))
حل شدن، گشوده شدن، از هم پاشیدن، ضعف، سستی، تعطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجلاء
تصویر انجلاء
((اِ جِ))
روشن شدن، آشکار گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
((اِ ثِ))
رخنه دار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
((اِ تِ))
فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
Dissolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
растворение
دیکشنری فارسی به روسی