جدول جو
جدول جو

معنی انمحاق - جستجوی لغت در جدول جو

انمحاق(اِ تِ تَ)
کاهیده شدن. (آنندراج). نیست شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
انمحاق
پنهان شدن ماه کاهیده گشتن
تصویری از انمحاق
تصویر انمحاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتساق
تصویر انتساق
نظم پذیرفتن، منظم شدن، مرتب شدن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
ملحق شدن، به کسی پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
هلاک گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیرون افتادن زهدان ناقه: اندحقت رحم الناقه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیرون آمدن رحم پس از ولادت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سوده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). اندقاق. (از اقرب الموارد) ، در نهان رفتن. (از المنجد) : سلطان فرمود که اقتضای نقض میثاق سبب انسلال اوست. (جهانگشای جوینی) ، کشیده شدن شمشیر از غلاف. (از المنجد) : اعیان خانان چون قوم تتار دیدند بر مثال اختران از انسلال تیغهای خرشید گریزان شدند. (جهانگشای جوینی).
- انسلال بدن، انهزال آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هموار شدن. (غیاث اللغات). نسو شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، نزدیک پری گردانیدن مشک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
آمیخته گردیدن شیر با آب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآمدن آفتاب از کسوف و روشن شدن آن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاک گردیدن. (منتهی الارب). سترده شدن. سوده شدن. سوده شدن و پاک گردیدن. (آنندراج). محو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (مجمل اللغه). پاک گردیدن. (ناظم الاطباء). زدوده شدن، ریختن پشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ربودن برکت چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برکت ببردن. (تاج المصادر بیهقی). کاستن.
از گرمی سوخته شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خرمای بی دانه آوردن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتحات
تصویر انتحات
تراشیدن تراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاب
تصویر انتحاب
گریستن سخت موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندقاق
تصویر اندقاق
کوفتگی، شکستگی شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندفاق
تصویر اندفاق
ریخته شدن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاس
تصویر انتحاس
سرنگونی بدبیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خودکشی، خویشتن را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخناق
تصویر انخناق
گلو گرفته شدن، خفه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحام
تصویر انتحام
آهنگیدن، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتطاق
تصویر انتطاق
حرف زدن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاق
تصویر انتیاق
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاق
تصویر انبعاق
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاق
تصویر امتحاق
سوخته شدن، پاک شدن، کاهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
پیوستن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاق
تصویر امحاق
نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سوده شدن، فراخ شدن، خشک شدن پستان ماده شتر، خشک شدن شیر، شکستن چون دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحماق
تصویر انحماق
نابخردی، گولیدن (احمق شدن)، فروتنی، سرد بازاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاق
تصویر التحاق
((اِ تِ))
در رسیدن، پیوستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتطاق
تصویر انتطاق
((اِ تِ))
کمر بستن، میان بستن
فرهنگ فارسی معین