جدول جو
جدول جو

معنی انقدار - جستجوی لغت در جدول جو

انقدار
(اِ تِ)
موافق شدن به اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اندازه آمدن. (از اقرب الموارد). به اندازه شدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقدار
تصویر اقدار
قدرها، اندازه ها، طاقت ها، قوه ها، توانایی ها، فرمانهای الهی، توانگری ها، سرسختها، جمع واژۀ قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
پایین آمدن، فرود آمدن، به نشیب فرود آمدن، فرودآمدگی، دفع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا گردانیدن، توانا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ بَ)
باز گردیدن پوست درخت و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پوست واشدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِخْ)
بازایستادن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کف ّ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قدر، بمعنی فرمان و حکم و اندازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
توانا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرگذشت و افسانه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسانه. (فرهنگ میر عضدالدوله انجو از غیاث اللغات). سرگذشت و افسانه و داستان و قصه و حکایت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
تلخ می آید ترا گفتار من
خواب می آرد ترا اندار من.
؟
لغت نامه دهخدا
(اِ غَ)
برآوردن. اخراج. برآوردن از مال خود، اندر عنه من ماله کذا، برآورد آنقدر از مال خود، خاصیت چیزی را بچیز دیگر دادن:
میدهد از سادگی اندام آتش را بچوب
آنکه می خواهد بچوب گل کند عاقل مرا.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بریده شدن و شکافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انشقاق. (ازاقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
سنگ پشت. لاک پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آتش زدن. (ناظم الاطباء). آتش بیرون شدن از آتش زنه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ بریده شدن و برکنده گردیدن درخت و بر زمین افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برکنده شدن درخت از ریشه. (از اقرب الموارد). از بیخ برکنده شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). برکنده شدن. (مصادر زوزنی). از بن کنده شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن و نیک دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و انقضاض. (از اقرب الموارد). نیک بدویدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروهشته شدن موی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروهشته داشتن موی. (آنندراج). فرخالی موی. استرسال. (یادداشت مؤلف) ، رگی است در ساق سفلی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام رگی در ساق سفلی و عامه آن را عرق انثی گویند. (یادداشت مؤلف) ، قسمتی از شهب و ثوابی نجوم که بصورت آدمی توهم شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بنشیب فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنشیب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انهباط. (از اقرب الموارد). پایین آمدن. فروشدن. فرود آمدن. بنشیب آمدن. (فرهنگ فارسی معین). فرودویدن. سرازیر شدن. (یادداشت مؤلف) :
بخت موالی تو سوی ارتفاع
بخت مخالف تو سوی انحدار.
فرخی.
ایشان را بخواند مقدمان قلعه تمرد نمودند و از انحدار اباء تمام کردند. (جهانگشای جوینی). بعد از آن جغتای و اوکتای با لشکری چون سیل در انحدار و مانند عاصفات ریاح در اختلاف. (جهانگشای جوینی).
چو گوی زرد ز پیروزه گنبدی خورشید
ز بیم چرخ سوی مغرب انحدار گرفت.
؟.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِرْ)
افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انسدار
تصویر انسدار
مدام رفتن، شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
فرهنگ لغت هوشیار
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقدار
تصویر استقدار
نیرو خواهی، سرنوشت پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دار
تصویر از دار
آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقداد
تصویر ارقداد
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجردار
تصویر اجردار
پاداشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقشار
تصویر انقشار
پوست انداختن کنده شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکدار
تصویر انکدار
شتافتن، نیک دویدن، فرود ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقعار
تصویر انقعار
برکنده گردیدن بر زمین افتادن مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقدان
تصویر انقدان
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندار
تصویر اندار
از حساب و شمارش کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
((اِ حِ))
پایین آمدن، فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
توانش، دستواری
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزش ها
دیکشنری اردو به فارسی