- انفلاق
- پاره پاره گشتن شکافتگی شکافته شدن، شکافتگی. شکافته شدن
معنی انفلاق - جستجوی لغت در جدول جو
- انفلاق ((اِ فِ))
- شکافته شدن، شکافتگی
- انفلاق
- شکافته شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لغزیده شدن لغزیدن
تیز گردیدن تیز شدن
ترکیدن، بریدگی
در گذشتن مردن جان سپردن
جدا گشتگی
گشادگی فراخی فربهی جدا شدن شکافته گردیدن، گشاده شدن فرج زن، شکافتگی گشادگی
کلون شدن کلید شدن
روان شدن روانگی، گشاده رویی گشاده زبانی گشاده شدن روان شدن رها شدن، گشاده رو شدن، گشادگی رهایی. یا انطلاق لسان. گشاده زبانی
گشاده شدن، شکافته شدن، شکافتگی
گشاده شدن، رها شدن، گشاده رو شدن
درویش گردیدن، بی چیز شدن، نفقه دادن، خرج کردن
دادن یا بخشیدن مال به کسی، نفقه دادن به کسی، خرج کردن مال، بی چیز شدن
درخشیدن، درفشیدن
خوی گیری، دروغبافی
موی ستردن
فریادکشیدن
دل باختن، برآویختن معشوق شدن
شگفت سخنی، سخت کوشی، شکافتن
کوماج ساختن کوماج پختن کوماج یا کماج گونه ای از نان است، به دین در آمدن
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
گلو گرفته شدن، خفه شدن
تباهی
بر کنده شدن، از جا در رفتن
نابخردی، گولیدن (احمق شدن)، فروتنی، سرد بازاری
خواب دیدن
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
خوی ریختن
برگزیدن