جدول جو
جدول جو

معنی انفلاق - جستجوی لغت در جدول جو

انفلاق
شکافته شدن
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
فرهنگ فارسی عمید
انفلاق(اِ تِ)
شکافته شدن و پاره پاره گردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی). انشقاق. (از اقرب الموارد). بازشکافتن. دریده شدن. دریدن. (یادداشت مؤلف) :
ما طبیبانیم شاگردان حق
بحر قلزم دید ما را فانفلق.
مولوی (مثنوی).
لغت نامه دهخدا
انفلاق
پاره پاره گشتن شکافتگی شکافته شدن، شکافتگی. شکافته شدن
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
فرهنگ لغت هوشیار
انفلاق((اِ فِ))
شکافته شدن، شکافتگی
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انطلاق
تصویر انطلاق
گشاده شدن، رها شدن، گشاده رو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفتاق
تصویر انفتاق
گشاده شدن، شکافته شدن، شکافتگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
رسیدن شتر را بیماری میان پستان و ناف که گاه مهلک باشد، یقال انفتقت الناقه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ورق 228 الف) (مصادر زوزنی). انتثار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رخنه شدن و شکسته گردیدن و هزیمت یافتن لشکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی). تثلم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسته شدن در. (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی) ، برجهانیدن کودک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
مبتلا شدن به بیماری سلاق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هموار شدن. (غیاث اللغات). نسو شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، نزدیک پری گردانیدن مشک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لاغر گردیدن شتر و مردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترکیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغزیده شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رهایی یافتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن و ذخیره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراهم آوردن و گرد کردن نقز. (از اقرب الموارد) ، خداوند شتران نقاز. رسیده شدن. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزودی کشتن دشمن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به شتاب کشتن دشمن را. (از اقرب الموارد). بزودی کشتن دشمن را و اشارت قتل دشمن نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درگذشتن و فوت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انفلت منی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گشاده شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفراج. (از اقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادربیهقی) (مصادر زوزنی) ، گوشها (واحد ندارد). (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ نقاب. روبندها. (از غیاث اللغات). جمع نقاب در اقرب الموارد نقب است. و رجوع به مفردهای کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آمدن رطب از پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : انفسقت الرطبه عن قشرها، بیرون آمد رطب از پوست آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جدا گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انفصال. (از اقرب الموارد). ازهم جدا شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن. (یادداشت مؤلف) ، بغایت رسیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به انتها رسیدن. (از اقرب الموارد) ، از شیر بازشدن شیرخواره، یقال: فطمت المرضعه الرضیع فانفطم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اتساع. (از اقرب الموارد). و رجوع به انفحاق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی) (از اقرب الموارد). بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، خوابانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
خلق پذیری. آفرینش. (نوادر لغات دیوان کبیر چ فروزانفر) :
بس کن درآ در انجمن در انخلاق مرد و زن
می ساز و صورت می شکن در صورت فخاره ای.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 5 بیت 25835)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
تیز گردیدن شاخ (درخت). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
پیش شدن و بیرون آمدن از جای خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیرون آمدن از جای خود. (از اقرب الموارد). در پیش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تمام گشاده شدن در: انبلق الباب، تمام گشاده شد در. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). چهارطاق شدن در. (یادداشت مؤلف). گشاده شدن در. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
روان شدن روانگی، گشاده رویی گشاده زبانی گشاده شدن روان شدن رها شدن، گشاده رو شدن، گشادگی رهایی. یا انطلاق لسان. گشاده زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغلاق
تصویر انغلاق
کلون شدن کلید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخی فربهی جدا شدن شکافته گردیدن، گشاده شدن فرج زن، شکافتگی گشادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفراق
تصویر انفراق
جدا گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفلات
تصویر انفلات
در گذشتن مردن جان سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفلاع
تصویر انفلاع
ترکیدن، بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انذلاق
تصویر انذلاق
تیز گردیدن تیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزلاق
تصویر انزلاق
لغزیده شدن لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطلاق
تصویر انطلاق
((اِ طِ))
گشاده رو شدن، روان شدن، رها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفتاق
تصویر انفتاق
((اِ فِ))
شکافته گردیدن، جدا شدن
فرهنگ فارسی معین