جدول جو
جدول جو

معنی انفع - جستجوی لغت در جدول جو

انفع
نافع تر، سودمندتر
تصویری از انفع
تصویر انفع
فرهنگ فارسی عمید
انفع(اَ فَ)
نافعتر و بافایده تر. (ناظم الاطباء). نافعتر و سزاوارتر. (آنندراج). نافعتر. پرسودتر. سودمندتر. اعود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
انفع
نافع تر و با فایده تر، سزاوارتر، سودمند تر، پرسودتر
تصویری از انفع
تصویر انفع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارفع
تصویر ارفع
(پسرانه)
رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نافع
تصویر نافع
نفع رساننده، سودمند، سود کننده، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
رفیع تر، بلندتر، بلندقدرتر، بلندپایه تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفت
تصویر انفت
کراهت، ننگ، عار، زیان، ضرر، خسارت، نقصان
انفت داشتن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن
انفت کردن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن، انفت داشتن، برای مثال هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفس
تصویر انفس
نفیس تر، گران بهاتر، گرانمایه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفس
تصویر انفس
نفس ها، جان ها، تن ها، جسدها، خون ها، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
(اَ فَ)
نعت تفضیلی از دفع. راننده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
چرغ.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نعت تفضیلی از رفعت. بلندتر. رفیعتر. برتر. اعلی. برداشته تر.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
مرد درازبالا. (منتهی الارب) ، کم دادن، کم کردن. (منتهی الارب). کم کردن عطیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
خوارتر و مقهورتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اذل و اقهر و اقتل. (از اقرب الموارد). الحدیث: ان انخع الاسماء عنداﷲ عزوجل ان یسمی الرجل باسم ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و اقتلها لصاحبه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
بانفعتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). انفع. مؤثرتر. (یادداشت مؤلف) : کان ذلک انجع دواء فیه لایعدله شی ٔ. (ابن البیطار). و اذا شرب (الغاریقون) ... نفع من الاستسقاء... او اخذ مصفی فهو انجع. (ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
مرد موی رفتۀ هر دو پیشانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی دو جانب پیشانی او بشده است و تأنیث آن زعراء باشد بر غیر قیاس. (یادداشت مؤلف) ، جدا شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال انزال عنه. (ناظم الاطباء). واتر شدن و جدا شدن. (از تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ورق 232 الف). جدا شدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
خالص تر و بی آمیغتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ فُ)
گول. احمق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
شیخ عماد تبریزی. وی از مشاهیر شعرای ایران است (!) و در لطایف و هزلیات شهرت دارد. این بیت ازوست:
قطع نظر ز ساقی و ساغر نمیکنی
شرم از خدا و ساقی کوثر نمیکنی.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
مردی که گوش و پای او برگردیده باشد. (از اقرب الموارد). مرد که انگشتان پای او برگردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انگشتان پای واپس جسته. (تاج المصادر بیهقی) ، کلاه دراز پوشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنفع
تصویر قنفع
موش خاردار از جانوران در لاتینی، کوته بالا قنقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفه
تصویر انفه
آغاز چیزی نخستین بزرگیاد (تکبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
بلند تر، رفیع تر، قیمتی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفع
تصویر اشفع
مرد دراز بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفع
تصویر اقفع
سر به زیر، انگشت برگشته، دم کوتاه: جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخع
تصویر انخع
خوارتر زارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفی
تصویر انفی
زداینده تر، باز دارنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفس، بمعنی روح و ذات است و عالم انفسی مراد از عالم ارواح و عالم باطنی کنایه از عالم ظاهری و عالم اجسام گرانبهاتر، قیمتی تر گرانبهاتر، قیمتی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافع
تصویر نافع
سوددهنده، سودمند، فایده بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفخ
تصویر انفخ
آماسخایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفت
تصویر انفت
اول هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافع
تصویر نافع
((فِ))
سودمند، نفع رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفت
تصویر انفت
((اَ نَ فَ))
ننگ داشتن، کراهت داشتن، ننگ، عار، زیان، خسران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفس
تصویر انفس
((اَ فُ))
جمع نفس، نفس ها، جان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارفع
تصویر ارفع
((اَ فَ))
بلندتر، رفیع تر
فرهنگ فارسی معین