جدول جو
جدول جو

معنی انفضاج - جستجوی لغت در جدول جو

انفضاج(اِ تِ)
خوی کردن بن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تفضج. (از اقرب الموارد). عرق کردن بن موی بحدی که روان نشود. (یادداشت مؤلف). یقال انفضج عرقاً، اذا عرقت اصول شعره و لم یسل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
انفضاج
روشن شدن کران (افق)، سر باز کردن پیله (دمل تازی معین)، سست شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انضاج
تصویر انضاج
پختن، پختن گوشت یا میوه، رسانیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفراج
تصویر انفراج
رخنه و شکاف شکاف شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ حَ)
پختن گوشت و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پختن گوشت و میوه را. (از اقرب الموارد). بپزانیدن و بریان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گشاده و فراخ شدن جراحت و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جدا کردن آوند از پستان وقت دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جدا کردن ظرف از پستان هنگام دوشیدن. (از اقرب الموارد). ابانه. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نضج. (یادداشت مؤلف). رجوع به نضج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بلند شدن زه کمان. (ناظم الاطباء). دور شدن زه از قبضۀ کمان. (از اقرب الموارد). و رجوع به منفجه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رخنه و شکاف شکاف شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انفتاح. (از اقرب الموارد) ، سخت گریستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ریختن دلو آب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکسته شدن کوهان شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکستن کوهان شتر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ملامت شدن در رسوایی. (ناظم الاطباء). رسوا شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِحْ)
شکسته و ریزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). شکسته شدن. ریزه شدن. (ناظم الاطباء). انکسار. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برافروخته شدن از خشم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ملتهب شدن از خشم. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
میل کردن و کج گردیدن. (از منتهی الارب). خمیدن و کج گردیدن. (ناظم الاطباء). میل کردن و کج گردیدن کفش. (آنندراج). کج شدن کفش. (از اقرب الموارد). یقال: انخضج خفه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبعاج
تصویر انبعاج
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاج
تصویر انتجاج
در طلب آب و علف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباج
تصویر انتباج
بر آماسیدن استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضال
تصویر انتضال
بیرون آوردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبلاج
تصویر انبلاج
دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندماج
تصویر اندماج
درآمدن، یگانگی در آمدن در امری داخل شدن، استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراج
تصویر اندراج
ضروری و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاج
تصویر انتفاج
شکارخواهی برانگیختن شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه صحیح را پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفراج
تصویر اسفراج
یونانی تازی شده مارچوبه مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی یا پارسی تازی شده اسپناج اسپانخ: اسپانخ خویشم خوان تا ترش شود شیرین با هر دو شدم پخته چون با تو پیوستم (مولانا جلال الدین بلخی) گیاهی است سر دسته گیاهان تیره اسفناجیان جزو دو لپه ییهای بی برگ گلهای آن خوشه یی سبز رنگ و کوچک دارای 5 پرچم و 5 کاسبرگ بهم چسبیده است. یا اسفناج رومی. گیاهی است از تیره سدابیان از نوع کواچها دارای انواع مختلف. گیاه مذکور پایا و پر شاخه و با ساقه چوبی و دارای تیغهای درشت بلند و برگهای دراز نوک تیز است، سلمه یا اسفناج صحرایی. گیاهی از تیره اسفناجیان از جنس سلقها که جوانه های جوان آن مانند مار چوبه مصرف میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفضاض
تصویر ارفضاض
سرازیر شدن اشک، راه افتادن شاش، ریزش خوی
فرهنگ لغت هوشیار
پختن گوشت، رساندن میوه، استوار کردن پخش گوشت و جز آنرا، رسانیدن میوه را، صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع
فرهنگ لغت هوشیار
رخنه یافتن، شکافته شدن، بی اندوهی گشاده دلی، رهایی بی اندوه شدن، وا شدن اندوه، گشایش (خاطر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفضاح
تصویر انفضاح
رسواشدن بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسحاج
تصویر انسحاج
خراشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انضاج
تصویر انضاج
((اِ))
پختن گوشت و جز آن را، رسانیدن میوه را، در پزشکی صلاحیت پیدا کردن خلط فاسد جهت دفع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفراج
تصویر انفراج
((اِ فِ))
بی اندوه شدن، وا شدن اندوه، گشایش (خاطر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفضام
تصویر انفضام
((اِ فِ))
ترک خوردن، شکسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسفناج
تصویر اسفناج
اسپناج
فرهنگ واژه فارسی سره