انفصال منفصل شدن، جدا شدن، جدایی، گسستگی، برکنار شدن از کار و شغل ادامه... منفصل شدن، جدا شدن، جدایی، گسستگی، برکنار شدن از کار و شغل تصویر انفصال فرهنگ فارسی عمید
انفصال انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی، مفارقت، برکناری، خلع، عزل، انقطاع، گسیختگیمتضاد: اتصال ادامه... انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی، مفارقت، برکناری، خلع، عزل، انقطاع، گسیختگیمتضاد: اتصال فرهنگ واژه مترادف متضاد
انفصالاِنفِصال katılımı sonlandırma ادامه... katılımı sonlandırma تصویر انفصال دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
انفصالاِنفِصال pemutusan hubungan ادامه... pemutusan hubungan تصویر انفصال دیکشنری فارسی به اندونزیایی
انفصالاِنفِصال การยกเลิกการมีส่วนร่วม ادامه... การยกเลิกการมีส่วนร่วม تصویر انفصال دیکشنری فارسی به تایلندی