معنی انفصال
انفصال
((اِ فِ))
جدا شدن، بی کار شدن
تصویر انفصال
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انفصال
انفصال
انفصال
نا پیوستگی، جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
انفصال
انفصال
جدا شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
انفصال
انفصال
منفصل شدن، جدا شدن، جدایی، گسستگی، برکنار شدن از کار و شغل
فرهنگ فارسی عمید
انفصال
انفصال
Disengagement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
انفصال
انفصال
disengagement
دیکشنری فارسی به روسی
انفصال
انفصال
Ablösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
انفصال
انفصال
відключення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
انفصال
انفصال
disengagement
دیکشنری فارسی به لهستانی
انفصال
انفصال
脱离
دیکشنری فارسی به چینی