معنی انفصالی انفصالی منصوب به انفصال، برکنار شده، کارمند انفصالی، جدا شده، بخش انفصالی تصویر انفصالی فرهنگ فارسی معین
انفعالی انفعالی منسوب به انفعال، مربوط به انفعال، جنبش انفعالی، مبتنی بر خواسته های دیگران نه تصمیم گیری و اراده شخصی فرهنگ فارسی معین
انفعالی انفعالی منسوب به انفعال: کیفیات انفعالی. جنبش انفعالی. (فرهنگ فارسی معین). مقابل فعلی. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا